loading...
مجله ی علمی
آرش رمضان زاده بازدید : 127 یکشنبه 12 خرداد 1392 نظرات (0)

در هر مثلث قائم الزاویه مربع وتر برابر است با مجموع مربعات دو ضلع دیگر.

 

 

 

 

 

 

وتر مثلث قائم الزاویهدر هر مثلث قائم الزاویه، ضلع روبرو به زاویه ی قائمه وتر نام دارد . 

 

 BC وتر مثلث قائم الزاویه ی    است.

 

اعداد فیثاغورسی:

اگر در مثلثی مربع بزرگترین ضلع با مجموع مربعات دو ضلع دیگر برابر باشد ،آن مثلث قائم الزاویه است. آن دسته از اعداد طبیعی که مربع یکی برابر مجموع مربعات دو تای دیگر باشد، را اعداد فیثاغورسی می نامند. این اعداد    می توانند اندازه های اضلاع یک مثلث قائم الزاویه باشند.

مانند: (5 و 4 و 3) ، (13 و 12 و 5) ، (17 و 15 و 8) و ..............

 

آرش رمضان زاده بازدید : 448 شنبه 11 خرداد 1392 نظرات (0)

تلپورت یعنی جابه جایی از یک نقطه به نقطه ای دیگر بدون صرف انرژی. شاید با خودتان فکر کنید این کار چرندی بیش نیست و شعبده بازی است اما جالب است بدانید مدارکی وجود دارد که دانشمندان توانسته اند یک اتم را 13 سانتی متر تلپورت کنند. اما داستان زمانی جالب تر می شود که شایعاتی مبنی بر تلپورت یک کشتی از ایالتی به ایالت دیگر وجود دارد اما اگر آمریکا توانسته باشد این کار را انجام دهد چگونه؟                                                            من نظریه هایی در رابطه با این قضیه دارم که دوست داشتم بقیه هم مطلع شوند                همه ی ما می دانیم که هر اتم به ذرات کوچک تر الکترون.نوترون.پروتون  پروتون تمایل دارد ساکن باشد پس ما اگر بتوانیم با یک انفجار هسته ای اتم را تجزیه کنیم می توانیم پروتون یک جسم را صد ها کیلو متر دور تر از جسم مورد نظر قرار دهیم اما باید تغییراتی هم در اتم جسم موردنظر ایجاد کنیم باید از الکترون های جسم کم کنیم تا فقط این جسم به سمت پروتون ها برود و این گونه است که تلپورت رخ می دهد البته این ها فقط فرضیه های من هستند و به اثبات نرسیده اند


 


 


 

آرش رمضان زاده


 

 

 

 

 

 

 

آرش رمضان زاده بازدید : 292 چهارشنبه 11 بهمن 1391 نظرات (0)

از زمانی که بشر پا روی این کره خاکی نهاد سعی در یافتن مفاهیم اصلی جهان اطراف خود داشت؛ جهانی پر از شگفتی که او را با ساز و کار خودش غرق در تفکرات گوناگون می کرد. از همان ابتدا، بشر تمایل داشت به منشأ، چرایی و چگونگی پدیده های پیرامون خود پی ببرد. او سیر تکاملی خاصی را طی می کرد. انسان های اولیه برای یافتن پاسخ ها از تخیل خود بهره می جستند. آنان نسبت به فرهنگ و آداب و رسوم خود برای هر اتفاق دلیل می آورند. به این ترتیب اسطوره ها و خدایان پای به جهان گذاشتند. هر آنچه اتفاق می افتاد نبردی پایان ناپذیر بین خیر و شر بود. بعدها که بشر بیش از پیش دارای تمدنی استوار شد، فرضیه ها به جای اسطوره ها بر تخت نشستند. اما این فرضیه ها معمولاً عاری از نگاهی دقیق و سنجیده بودند. با گذر زمان بشر به وضعیت مطلوبی رسید. بعدها آنچه علم نامیده می شد کم کم راه خود را از روش های اندیشه فلسفی جدا کرد. علم دارای روش هایی خاص شد و قطعیتش گویی بر همگان ثابت شده بود. اما هر چه زمان به جلو حرکت می کند راه تاریک شناخت، روشن تر می شود. امروزه دیگر در آنچه علم می نامیم روش ها بیانگر کلیشه یی یگانه نیست و به درستی آموخته ایم که علم هم اشتباه می کند. امروزه علم همچون نوشدارویی هر لحظه خود را باز می ایستاند و قد می کشد. شناخت جهان در پیش دیدگان گذشتگان در منظومه شمسی و پنج سیاره دیگرش خلاصه می شود. ستارگان یا همان کواکب، سوراخ هایی بودند که بر گنبد آسمان قرار داشتند؛ گنبدی که فرای آن آتشی فروزان شعله ور بود. در مورد منظومه شمسی اولین فرضیه ها حاکی از آن بود که زمین مرکز عالم است و خورشید و سیاره ها و ستارگان، همگی زمین را فراگرفته اند. سپس این گونه فرضیه ها که همچون باوری قوی در اذهان عمومی بود، کم کم رنگ باخت و در مسیر سخت روبه رو، حقایقی دیگر روشن شد. خردمندان و دانشمندان زیادی این شجاعت را به خود راه دادند تا پا را فراتر گذارند و زمین را از جایگاه والای مرکزیت عالم به زیر افکنده و در مکانی عادی همچون دیگر سیاره ها بنشانند. اکنون خورشید مرکزیت داشت. امروز می دانیم منظومه شمسی ما از یک ستاره به نام خورشید و هشت سیاره به همراه تعدادی سیاره کوتوله و همچنین هزاران سیارک و دنباله دار تشکیل شده است. اما منشاء منظومه شمسی به همراه تمام اجزایش که در دام گرانش ستاره مرکزی یعنی خورشید افتاده اند، چیست؟ نظریه یی بیان می کند سیاره ها و دیگر اجزای منظومه شمسی همگی از دل ستاره مرکزی منظومه، یعنی خورشید خارج شده اند به این صورت که زمانی ستاره یی از کنار خورشید در حال عبور بوده و به دلیل گرانش متقابل بخشی از ماده داخل خورشید را به بیرون کشیده است و سپس این مواد به هم چسبیده اند و خرده سیاره ها را تشکیل داده اند. خرده سیاره ها هم به دلیل گرانش جذب یکدیگر شده و سیاره ها را به وجود آورده اند. این نظریه به نام نظریه برخورد معروف است. نظریه یی دیگر بیان می کند سیاره ها در جایی از فضا تشکیل شده و سپس به دام گرانش خورشید افتاده اند و منظومه شمسی شکل گرفته است. این نظریه به نام نظریه گیراندازی تصادفی معروف است. اما تمام این فرضیه ها و نظریات نمی توانستند دلایل علمی کافی برای توجیه چگونگی منظومه شمسی بیاورند. در منظومه شمسی تمام اجزا تقریباً در یک صفحه به دور خورشید می چرخند و 99 درصد از جرم کل منظومه شمسی در خورشید موجود است. آنچه موجب سوال بیشتر می شود این است که چرا تمام سیاره ها با حرکتی یکسان (پادساعت گرد) به دور خورشید در حال چرخش اند؟ وجود همین پرسش ها از اعتبار نظریات بالا یعنی نظریه های برخور و گیراندازی تصادفی به شدت می کاهد. امروزه نظریه یی به نام نظریه سحابی بیشترین توجیه را برای چگونگی تشکیل منظومه شمسی دارد. بنابراین نظریه منظومه شمسی ما از ابری گازی که اخترشناسان آن را سحابی می نامند، تشکیل شده است. بیشتر جرم در مرکز این سحابی هیدروژنی متمرکز بوده است. در سحابی اولیه اتم ها به دلیل گرانش متقابل به یکدیگر می چسبیدند و ذرات و غبار را تشکیل می دادند. ذرات و غبار هم اجرام کوچک را شکل داده و از به هم پیوستن اجرام کوچک، خورشید و سیاره ها (پیش سیاره ها) تشکیل شده اند. این روند میلیون ها سال ادامه داشت. سحابی اولیه گردشی پادساعت گرد داشته است به این ترتیب زمانی که سیاره ها در حال شکل گرفتن بوده اند، حرکت اولیه خود را حفظ کرده اند، به صورتی که امروز سیاره های منظومه شمسی با گردشی پادساعت گرد به دور خورشید می چرخند و چون تمام سیاره ها از ابری یکسان تشکیل شده اند، دلیلی بر یکسان بودن مواد تشکیل دهنده سیاره های منظومه شمسی است. و با گردش سحابی هیدروژنی اولیه تمام اجزا طوری تشکیل شده اند که گویی همگی بر قرص مسطحی واقع شده اند. همچنین نظریه سحابی به خوبی نشان می دهد که چرا خورشید و سیاره ها و دیگر اجزای منظومه شسمی ما تقریباً عمری یکسان و معادل با 6/4 میلیارد سال دارند. چون بیشتر جرم موجود در مرکز سحابی از هیدروژن متمرکز تشکیل شده بود، در نتیجه بیشترین ماده هم آنجا جمع شده و مقدار این ماده آنچنان زیاد بوده است که توانسته خورشید را شکل دهد. سیاره ها به دلیل آنکه نتوانستند جرم کافی به دست آورند، در درون شان فرآیند هم جوشی هسته یی (همانند آنچه در درون خورشید رخ می دهد)، رخ نداد. خورشید، یگانه ستاره منظومه شمسی به دلیل جرم زیاد، فشار زیادی هم در مرکزش به وجود آمد به طوری که شروع به درخشیدن کرد. به این ترتیب منظومه شمسی ما از ابری گازی متولد شد.

آرش رمضان زاده بازدید : 115 سه شنبه 10 بهمن 1391 نظرات (0)

آهن ربا:

يونانيان باستان بيش از 2500 سال پيش با پديده ي آهن ربا آشنا بودند، تالس كه اغلب از او به عنوان پدر علم يونان ياد مي شود، ماده ي كاني مگنتيت (Fe3O4) را كه آهن مي ربايد مي شناخت، ماده ي داراي چنين ويژگي را آهن ربا مي گويند. مشهور است كه اين ماده براي نخستين بار در محلي به نام "مگنزيا" در آسياي صغير (تركيه ي امروز) مشاهده است.

خاصيت آهنربايي در آهن، نيكل، كبالت و پاره اي از تركيبات و آلياژهاي آن ها نيز وجود دارد. آهن ربا را با توجه به نوع كاربردي كه دارند، به شكل هاي مختلف (ميله اي،نعلي شكل، تيغه اي و...) مي سازند.

 

قطب هاي آهنربا:

يك آهنربا به هر شكلي كه ساخته شده باشد، داراي دو قطب است. اگر يك آهنربا را درون ظرفي پر از ميخ هاي كوچك يا براده هاي آهن فرو ببريد و سپس بيرون بياوريد مشاهده خواهيد كرد كه ربايش و تراكم براده هاي آهن در دو ناحيه آهنربا بيش از جاهاي ديگر است. به ناحيه هايي از آهن ربا كه براده هاي بيشتري را جذب مي كند و خاصيت آهنربايي در آن نواحي بيش تر است، قطب هاي آهنربا مي گويند.

اگر آهنربا را دور از چيزهاي آهني، آزادانه بياويزيم هميشه در راستاي شمال – جنوب جغرافيايي محل آزمايش قرار مي گيرد، از اين رو قطب هاي آهن ربا را به قطب N يا شمال ياب و قطب S جنوب ياب نامگذاري كرده اند. يكي از ويژگي هاي جالب آهن ربا اين است كه اگر آهن ربايي را به دو یا چند قطعه بشكنيم، هر قطعه نيز خود يك آهن ربا با دو قطب S,N است آزمايش ها نشان داده است كه هر قدر اين عمل شكستن را ادامه بدهيم، بازهم قطعه هاي حاصل داراي دو قطب S,N خواهد بود. پس مي توان نتيجه گرفت كه قطب N از قطب S حدا شدني نيست و كوچكترين ذره هاي تشكيل دهنده ي آهن رباها (يعني اتم ها يا مولكول ها) نيز آهنربا هستند و دو قطب S,N دارند. اين آهنرباهاي كوچك را دو قطبي مغناطيسي مي نامند زيرا هر يك همواره دو قطب S,N دارند.

 

خطي را كه دو قطب يك دو قطبي مغناطيسي را به هم وصل مي كند. محور مغناطيسي آن مي نامند.يك دو قطبي مغناطيسي را با يك پيكان نشان مي هند.

موادي را كه اتم ها يا مولكول هاي سازنده آن ها خاصيت مغناطيسي دارند، مواد مغناطيسي مي نامند. نحوه ي سمت گيري دو قطبي هاي مغناطيسي كوچك در مواد مغناطيسي مختلف، متفاوت است، به همين دليل از لحاظ ويژگي هاي مغناطيسي با هم تفاوت دارند.

آرش رمضان زاده بازدید : 179 سه شنبه 10 بهمن 1391 نظرات (0)

مواد در دماي معمولي به سه حالت جامد، مايع و گاز وجود دارند. با تغييرات دما حالت مواد تغيير ميكند شما شاهد بسياري از اين تغيير حالتها در محيط ارطراف خود هستيد.

ذوب:

در جسم جامدي مانند آهن مولكول ها به هم نزديك، جنبش مولكول ها كم و جادبه بين آنها زياد است. اگر جسم جامد گرم شود جنبش و فاصله مولكول ها افزايش و ربايش آنها كم ميشود اگز جسم جامد به اندازه كافي گرم شود ربايش مولكول ها به اندازه اي كم مي شود كه مي توانند آزادانه حركت كنند در اين صورت جامد به مايع تبديل مي شود اين تغيير حالت ذوب ناميده مي شود. به بيان ساده تر:

ذوب یعنی تبدیل مایع به جامد بر اثر گرما


از آنجا كه براي انجام اين تغيير حالت گرما جذب مي شود به آن گرماگير گفته مي شود.

نقطه ذوب:

به دمايي گفته مي شود كه درآن دما جامد به مايع تبديل مي شود. مثلاً يخ در دماي صفر درجه به مايع تبديل مي شود پس نقطه ذوب آن صفر درجه سانتي گراد است

 

انجماد:

اگر مايعي به اندازه كافي سرد شود جنبش و فاصله مولكول ها كم و ربايش مولكول ها افزايش مي يابد تا جايي كه مولكول ها ديگر نمي توانند آزادانه حركت كنند در اين صورت مايع به جامد تبديل مي شود به اين تغيير حالت انجماد مي گويند.

انجماد يعني تبديل مايع به جامد

 

از آنجا كه اين تغيير حالت با از دست دادن گرما همراه است آن را گرماده مي گويند. در موادي كه نقطه ذوب معين دارند همواره

مثلاً اگر نقطه ذوب آهن 1535درجه باشد نقطه انجماد آن هم 1535درجه خواهد بود.

اثر ناخالصي بر نقطه ذوب و انجماد:

حتماً ديده ايد كه در زمستان بر سطح خيابان هاي يخ زده نمك مي پاشند.

و يا مخلوطي از آب و الكل به عنوان ضد يخ در رادياتور اتومبيل مي ريزند.

علت هر دو مورد بالا اين است ك

تبخير :

تبديل مايع به بخار يا گاز را تبخير مي گويند.

خشك شدن لباس، چروكيده شدن برگ درختان در گرما نمونه هايي از تبخير هستند.

جوشيدن:

هرچه مايع گرمتر شود سريعتر تبيخر مي شود. اگر گرم كردن مايع ادامه يابد مايع شروع به جوشيدن مي كند در هنگام جوشيدن در همه قسمت هاي مايع حبابهايي از بخار تشكيل مي شود.

توجه داشته باشيد كه:

- ناخالصي نقطه جوش را بالا ميبرد. يكي از مزاياي ضديخ در رادياتور هم همين است.

- در يك ظرف روباز دماي مايع از نقطه جوش بالاتر نمي رود بنابراين براي زودتر پخته شدن غذا شعله چراغ را زياد نكنيد.

- نقطه جوش به فشار هوا بستگي دارد(در مناطق كوهستاني نقطه جوش پايين تر است)

انجام دهيد:

- اندكي آب درون يك سرنگ وارد كنيد اكنون دهانه سرنگ را با انگشت محكم بگيريد و پيستون آن را به عقب بكشيد اگر كار را درست انجام دهيد خواهيد ديد كه آب درون سرنگ خواهد جوشيد.

 

- ظرف شيشه اي نشكن (پيركس) مانند ارلن را تا كمتر از نيمه آب كرده روي شعله حرارت دهيد تا آب درون آن به جوش آيد اكنون شعله را خاموش و دهانه ظرف را به چوب پنبه محكم ببنديد اگر ارلن را زير آب سرد بگيريد. و يا به بدنه آن يخ بماليد آب درون ارلن دوباره شروع به جوشيدن خواهد كرد و اين درحالي است كه دماي آب ارلن خيلي پايين تر از نقطه جوش است و جوشيدن آب در هر دو مورد بخاطر كاهش فشار هوا است.

تذكر: هرگز براي انجام اين آزمايش از بطريهاي شيشه اي معمولي استفاده نكنيد.


آرش رمضان زاده بازدید : 143 شنبه 30 دی 1391 نظرات (0)

ارشمیدس ( 212 - 287 پیش از میلاد )

اهل سیرا کوس جزیره ای در سیسیل جسمی که کاملا در یک سیال ( مایع یا گاز ) غوطه ور است به اندازه ی وزن سیال هم حجمش ( یا وزن مایع جا به جا شده ) از وزنش کم می شود .

اصل ارشمیدس توضیح می دهد که چرا اشیا شناورند . اگر چگالی یک شی کمتر از چگالی سیالی باشد که آن را احاطه می کند ( یعنی وزنی کمتر از سیال هم حجمش ) آن شی در آن سیال شناور خواهد شد . زیرا کاهش ظاهری وزن آن بیشتر از وزن آن در هوا خواهد بود . اما اگر چگالی آن بیشتر از سیال باشد کاهش ظاهری وزن کم تر از وزن آن در هوا خواهد بود و بنابراین در آن فرود میرود . در واقع اشیا ء تا جایی در مایع فرو میروند که توسط میزان مایع معادل وزنشان به بالا هل داده شوند ؛ مگر اینکه چگال تر از مایع باشند که در این صورت فرو می روند .

ارشمیدس محاسبه کرد نیرویی رو به بالا اشیاء شناور را حمایت می کند که خاصیت شناوری نام دارد و برابر وزن مایعی است که جابجا میگردد. مثال : ظرفی پر از آب بیاورید و در آن دو توپ متفاوت پینگ پنگ و گلف را قرار دهید. چون چگالی آب ( وزن در واحد حجم ) بیشتر از چگالی توپ پینگ پنگ است توپ بالای آب قرار میگیرد . توپ گلف غرق میشود چون چگالی آب کمتر از چگالی توپ گلف است .


پادشاه از ارشمیدس خواست در مورد تاج جدیدش نظر بدهد که آیا از طلای خالص ساخته شده یا خیر. روزی ارشمیدس در حمام در خصوص این مسئله به اندیشه پرداخت . او به دو موضوع پی برد اول آنکه هنگام ورود به خزینه ی حمام سطح آب بالا آمد . دوم اینکه پس از وارد شدن در آب احساس کرد سبک تر شده است . ذهن هوشمند او این دو مشاهده را به هم ارتباط داد . او احساس سبکی میکرد زیرا بدنش جای آب را گرفته بود . هر چه بدنش بیشتر جای آب را می گرفت احساس میکرد سبک تر شده است . وی پاسخ پادشاه را یافته بود . اگر تاج حاوی نقره باشد در مقایسه با وزن هم حجمش از طلای خالص ؛ فضای بیشتری را میگیرد ؛ زیرا چگالی نقره از چگالی طلا کم تر است . اگر چه وزن تاج ساخته شده از طلای خالص و یا آلیاژ طلا و نقره در هوا یکسان است ؛ اما وزن تاج ساخته شده از آلیاژ طلا و نقره از وزن تاج ساخته شده از طلای خالص در آب کمتر است . زیرا کاهش وزن آن در آب بیشتر است . اگر تاج از طلای خالص ساخته شده بود آن گاه هر دو هم وزن می بودند . ارشمیدس چنان از این کشف شادمان شد که از حمام بیرون پرید و در حالی که فریاد میزد یافتم برهنه به وسط خیابان دوید . آزمایش نشان داد که جنس تاج آمیخته ی طلا با نقره است . ( نقره سبک تر و کم چگال تر از طلاست پس یک تاج نقره با وزنی مشابه ؛ حجم بیشتری داشته و آب بیشتری را بیرون می ریزد )

 

 

آرش رمضان زاده بازدید : 163 شنبه 30 دی 1391 نظرات (0)

نخاع درون ستون مهره‌ها از پیاز مغز تا کنار پایینی اولین مهره کمری امتداد دارد و مغز را به دستگاه عصبی محیطی متصل می‌کند. نخاع در کودکان بلند تر بوده و تا کنار بالایی سومین مهره کمری امتداد دارد. نخاع علاوه بر انتقال اطلاعات حسی به مغز و پیام‌های عصبی به ماهیچه‌ها، مرکز برخی از انعکاس‌های بدن است. انعکاس، پاسخ ناگهانی و غیر ارادی ماهیچه‌ها در پاسخ به محرک‌هاست.

۳۱ جفت عصب نخاعی به نخاع متصل است. هر عصب شامل یک ریشهٔ پشتی و یک ریشهٔ شکمی است. ریشه‌های پشتی محتوی نورون‌های حسی‌اند که اطلاعات را از گیرنده‌های حسی به دستگاه عصبی مرکزی انتقال می‌دهند.

ریشه‌های شکمی محتوی نورون‌های حرکتی اند که پاسخ حرکتی را از دستگاه عصبی مرکزی به ماهیچه‌ها و غده‌ها منتقل می‌کنند. در برش عرضی نخاع دو بخش دیده می‌شود: بخشی در وسط که از جنس مادهٔ خاکستری است و شامل جسم سلولی نورون‌هاست، و بخشی از جنس مادهٔ سفید که محتوی آکسون و دندریت نورون‌هاست و بخش خاکستری را دربر گرفته‌است.

همچنین در بخش خاکستری نخاع، نورون‌های رابط وجود دارند که باعث ارتباط نورون‌ها با یک‌دیگر می‌شوند.

آرش رمضان زاده بازدید : 89 جمعه 29 دی 1391 نظرات (0)

ضریب هوشی افراد مشهور شاید برای اکثر ما جالب باشه که بدونیم شخصیت های مشهور و دانشمندانی که گاها در کتب درسی و غیردرسی(ویا از طرق دیگر) با آنها آشنا می شویم دارای چه مقدار از توانایی هوشی(Intelligence Quotient) یا به اختصار IQ هستند. در ابتدا باید به این موضوع اشاره کنم , افرادی که دارای ضریب هوشی بالاتر از ۱۳۰ هستند افرادی تیزهوش و آنهایی که دارای IQ بالا تر از ۱۵۰ هستند را نابغه می نامند.

 

آلبرت اینشتین: IQ=160

آرنولد(بازیگر ترمیناتور): IQ=135

بتهون: IQ=165

فرانکلین: IQ=160

بیل کلینتون(رئیس جمهور اسبق امریکا): IQ=137

بیل گیتس: IQ=160

پاسکال: IQ=195

بابی فیشر: IQ=187

داروین: IQ=165

چارلز دیکنز: IQ=180

آیزنهاور: IQ=122

هگل: IQ=165

گالیله: IQ=185

گری کاسپارف: IQ=190

جرج بوش پدر: IQ=98

جرج بوش پسر: IQ=125

هانس کریستین اندرسون: IQ=145

جیمز وات: IQ=165

کندی: IQ=119

گوته: IQ=210

کپلر: IQ=175

لئوناردو داوینچی: IQ=220

ناپلئون: IQ=145

نیکول کیدمن: IQ=132

 شارون استون: IQ=154

اسحاق نیوتون:  IQ=190

آرش رمضان زاده بازدید : 85 پنجشنبه 28 دی 1391 نظرات (0)

در ضمن، این نکته را نیز می‌دانیم که هرگاه برخی از نقاط مغز آسیب ببیند، حافظه انسان از دست می‌رود. حال آیا این نقاط همان محل ذخیره معلومات هستند؟ ما نمی‌دانیم؛ حتی نمی‌دانیم که مطالب به چه ترتیبی در مغز گنجانده می‌شوند. برخی از دانشمندان تصور کرده‌اند که این عمل نوعی فرایند شیمیایی است؛ یعنی یاخته‌های عصبی مطالب را پس از شماره‌ گذاری به طریق شیمیایی، در لابه‌لای خود جای می‌دهند. برخی دیگر از دانشمندان معتقدند که حافظه، بر اثر نوعی دگرگونی دایمی در بافت عصبی پدید می‌آید. پس حافظه نیز هنوز به عنوان یکی از اسرار زندگی بشر، باقی مانده است.

انباشتن مطلب در مغز،

یعنی به ذهن‌سپاری آن. ذهن‌سپاری ارتباط نزدیکی با آموختن دارد. روان‌شناسان کوشیده‌اند بیان کنند که چگونه بشر چیزی را که آموخته است، در خاطر نگاه می‌دارد و یا آن را فراموش می‌کند؛ ولی تاکنون کسی نتوانسته است همه مجهولات را در این زمینه پاسخ گوید.

 

بنابر نظریه‌ای، چون انسان چیزی را یاد می‌گیرد، در او نوعی دگرگونی فیزیکی رخ می‌دهد؛ یعنی انرژی یا طرحی در مغز وی نقش می‌بندد. می‌گویند: این‌گونه اثرهایی که در مغز پدید می‌آید، با گذشت زمان نیز محو می‌شود.

 

نحوه احساسات ما در برابر تجارب زندگی نیز خود عاملی است که علت فراموشی یا یاد‌‌آوری را بیان می‌کند. چرا که به‌طور کلی مردم، حوادث ناخوشایند را به فراموشی می‌سپارند؛ ولی خاطره‌های دلپذیر را در ذهن، زنده نگاه می‌دارند.

 

مغز می‌تواند کارهای گوناگونی فرا بگیرد و هرچه بیشتر پرورش یابد، از عهده کارهای بیشتری برآید. مغزهای بسیار ساده بعضی از حیوانات، آموزش را به‌گونه سطحی و ناپخته فرا می‌گیرد؛ ولی بشر که مغزی پیشرفته دارد، توانسته است بزرگ‌ترین توانایی‌ها را در زمینه فراگیری از خود نشان دهد.

 

اما درباره این سوال که مغز چگونه و در کجا معلومات را انباشته می‌کند ـ همان‌گونه که گفتیم ـ هنوز دانشمندان از عهده یافتن یک پاسخ کافی به این سوال برنیامده‌اند. با این حال، چنین به نظر می‌رسد که احتمالا ضبط معلومات به قشر بیرونی مغز ارتباط داشته باشد؛ یعنی همان سطح چین و موج‌داری که قسمت بیشتر مخ را پوشانده است. هرگاه این قسمت بر اثر جریان ضعیف برق تحریک شود، خاطره‌های گذشته به ذهن انسان باز می‌آید. پس از این‌گونه محرک‌ها مغز را برمی‌انگیزانند تا خاطره‌ای را که از دیرباز در خود سپرده است، بار دیگر «تازه» گرداند.

 

آرش رمضان زاده بازدید : 92 پنجشنبه 28 دی 1391 نظرات (0)

1 - هاينريش هرتز و كشف امواج راديويى

تاريخ: 1888

در سال 1888 يك جرقه سوسوزن در محيط تاريك آزمايشگاهى در آلمان نويدبخش شروع يك انقلاب فنى با ابعادى بى سابقه شد. هاينريش هرتز فيزيكدان 31 ساله در انستيتو فنى كالسروهه يك مدار الكتريكى به وجود آورده بود كه در گوشه آزمايشگاهش جرقه زد و او جرقه ديگرى را در گوشه ديگر اتاق درست روبه روى آن مشاهده كرد. هرتز وجود امواج نامريى انرژى الكترومغناطيس را نشان داد كه قادرند به سرعت نور حتى در فضاى خالى حركت كند. وجود اين امواج را فيزيكدان اسكاتلندى جيمز كلارك ماكسولى 15 سال پيش از آن پيش بينى كرده بود و از آن زمان تا به امروز به صورت اساس و پايه شبكه جهانى راديو، تلويزيون و مخابرات دور درآمده است.

2 - استانلى ميلگرام و اطاعت از قدرت

تاريخ: 1961

در ژوئن 1961 يك آگهى در روزنامه اى در ايالت كنكتيكات از خوانندگان دعوت به شركت در يك مطالعه علمى درباره حافظه كرد. آگهى را يك پروفسور 27 ساله روانشناس در دانشگاه ييل به نام استانل ميلگرام داده بود، ولى آزمايش مورد نظر واقعاً آن طور كه در بادى امر به نظر مى رسيد نبود. به كسانى كه در اين تجربه شركت داشتند گفته شده بود كه موضوع مورد نظر تاثير تنبيه بر روى يادگيرى است و آ نها را به اتاقى هدايت مى كردند كه مردى را در آنجا با سيم هاى داراى الكترود بسته بودند و گفته مى شد مى توانستند شوك هاى دردناكى به او بدهند. سپس به شركت كنندگان گفته مى شد كه فهرستى از واژه هايى كه با تداعى به دنبال يكديگر مى آمدند به صداى بلند بخوانند و هنگامى كه شاگرد مورد نظر در بازگويى آن واژه ها دچار اشتباه مى شد با هر اشتباه يك شوك الكتريكى به وى وارد كنند. اين كار به كمك كنسولى با كليد هاى مختلف از 15 تا 450 ولت صورت مى گرفت. شركت كنندگان كه با ديوارى از شاگرد جدا شده بودند مى توانستند فرياد هاى ناشى از درد او را در پى هر بار وارد شدن شوك الكتريكى به دنبال اشتباه بشنوند. با بدتر شدن وضع و زجر كشيدن شاگرد مورد نظر بسيارى از شركت كنندگان معترض شدند ولى دانشمند مسئول در پاسخ تنها مى گفت كه آزمايش بايد ادامه يابد و 65 درصد آنها هم به اين كار ادامه دادند. با بالا رفتن ميزان ولتاژ شوك هاى الكتريكى كم كم ضجه ها و فرياد ها تبديل به سكوتى شوم شدند. تنها پس از آن كه آزمايش به پايان رسيد، حقيقت به شركت كنندگان گفته شد: اين شاگرد اصلاً يك هنرپيشه بوده و درد و رنجى در كار نبوده است. ميلگرام نشان داد كه مى توان مردم عادى را اگر تصور كنند كه مى توانند از مسئوليت شانه خالى كنند و آن را به مقامات واگذارند، به زجر دادن افراد غريبه تا حد مرگ تشويق و قانع كرد. در دهه 1960 تجربه ميلگرام آب خنكى بود بر خشم ناشى از اعمال نازى ها. همان طور كه رسوايى اخير در مورد نحوه رفتار با زندانيان عراقى نشان داد، تجربه ميلگرام هنوز هم اهميت خود را از دست نداده است.

3 - انريكو فرمى و نخستين واكنش زنجيره اى هسته

تاريخ:

1942 فكر خارج ساختن انرژى مفيد از اتم ها را برخى از برجسته ترين دانشمندان جهان از جمله اينشتين بسيار دور از دسترس مى پنداشتند تا آنكه از تجربه اى كه مخفيانه در حياط خلوتى در دانشگاه شيكاگو صورت گرفته بود خبر دار شد؟ در يك روز سرد ماه دسامبر 1942 فيزيكدان ايتاليايى و برنده جايزه نوبل انريكو فرمى كار ساخت نخستين رآكتور اتمى جهان را كه تقريباً شكل كروى داشت به اتمام رساند. اين رآكتور شامل چندين تن گرانيت و اورانيوم راديواكتيو به همراه ميله هاى مركزى از جنس كارميوم بود. اينها طورى طراحى شده بودند كه مى توانستند نوترون هاى خارج شده توسط اتم هاى اورانيوم را كه هر يك قادرند اتم هاى اورانيوم بيشترى را بشكافند، جمع آورى كنند و بدين ترتيب زنجيره اى از واكنش ها را موجب شوند كه بالقوه قابليت انفجارى دارند. هنگامى كه فرمى دستور داد ميله هاى كنترل به آرامى خارج شوند تا نوترون ها آنقدر زياد شوند كه بتوانند واكنش زنجيره اى را تداوم بخشند، رآكتور عظيم شروع به توليد نيرو كرد. فرمى گذاشت به مدت چهار و نيم دقيقه اين جريان ادامه يابد. نيروى توليد شده به زور بيشتر از نيم وات مى شد، ولى بدين ترتيب ثابت شد كه واكنش زنجيره اى واقعى است و مى توان آن را كنترل كرد. نيروى هسته اى هديه اى بود كه او به دنيا داد

. 4 - تاييد نظريه جاذبه اينشتين توسط ادينگتون

تاريخ:

1919 آلبرت اينشتين صبح روز هفتم نوامبر 1919 از خواب بيدار شد و يك باره كشف كرد كه به عنوان درخشا ن ترين دانشمند جهان مورد تحسين همگان است. رسانه هاى جهانى نتايج تجربه اى را منتشر كرده كه برترى نظريه جاذبه وى تحت عنوان «نسبيت عام» را بر قانون جاذبه نيوتن با چند صد سال سابقه نشان مى داد. بر طبق «نسبيت عام» جاذبه حاصل منحنى شدن مكان و زمان است كه موجب خم برداشتن مسير اشعه نورى مى شود كه از نزديكى هرجرمى عبور مى كند. آرتور ادينگتون اختر- فيزيكدان از دانشگاه كمبريج بر آن شد كه با اندازه گيرى از كسوفى كه در تاريخ مه 1919 اتفاق افتاد از ستارگان قابل رويت در نزديكى خورشيد اين نظريه را ثابت كند. نظريه اينشتين اثر خم كننده اى در برابر آنچه كه از نظريه نيوتن انتظار مى رفت را پيش بينى مى كرد ولى اين هنوز بسيار ناچيز بود. يعنى معادل ضخامت يك تار مو كه در فاصله 14 مترى ما قرار دارد! ادينگتون پس از ماه ها تحليل تصاوير برداشته شده از كسوف اعلام كرد كه جابه جايى بسيار ناچيزى كه در محل ستارگان مشهود است نشان مى دهد كه نظريه اينشتين بر نظريه نيوتن پيروز شده است. برخى تاريخ نگاران در آن زمان و بعد ها گفتند كه گويا نتايج ادينگتون آن گونه اى كه ادعا مى كرد روشن و صريح نبودند و اين در حالى است كه ادينگتون هيچ گاه تحسين خويش از اينشتين و نظريه اش را مخفى نمى كرد. اندازه گيرى هاى بسيار دقيق تر از آن زمان تاكنون بار ها صحت پيش بينى اينشتين را تاييد كرده اند.

5 - آزمايش مايكلسون - مورلى

تاريخ: 1887

اگر در جاده اى با سرعت 70 كيلومتر در ساعت در حركت هستيد و اتومبيل ديگرى نيز با سرعت 70 كيلومتر در ساعت به سمت شما مى آيد سرعت نسبى دو اتومبيل چقدر است؟ پاسخ آسان است، اين طور نيست؟ 140 كيلومتر عقل سليم هم اين را مى فهمد. با اين وجود در سال 1887 آلبرت مايكلسون و ادوارد مورلى نشان دادند كه «عقل سليم» را با شعاع نورى كارى نيست .آنها در پى يافتن «اتر» بودند، ماده اى كه گفته مى شد عالم پر از آن است و تنها به خاطر آن است كه نور مى تواند در خلا حركت كند. آنها نتوانستند هيچ اثرى از «اتر» بيابند ولى كشف كردند كه نور صرف نظر از آن كه بيننده نسبت به آن چگونه حركت مى كند همواره سرعت يكسانى دارد. اين نتيجه گيرى برخى از دانشمندان را بر آن داشت كه مطرح كنند تقصير به گردن ابزار مورد استفاده از آزمايش است و ساختمان اتمى آن با حركت زمين در فضا دستخوش تغيير مى شود. يك كارمند جوان اداره ثبت اختراعات در سوئيس به نام اينشتين تصور مى كرد كه پاسخ اين سئوال را مى دانست. او چنين استدلال مى كرد كه سرعت نور از جمله سرعت هاى معمولى نيست، بلكه يك ثابت جهانى و براى تمام بينندگان يكسان است. اين فكر او را به سمت نظر نسبيت خاص راهنمايى كرد كه شامل حال همه چيز از الكترونيك تا mc2 = E مى شد.

6 - دالى گوسفند زاده شده از كلون

تاريخ: 1997

در فوريه 1997 تصوير يك گوسفند بر صفحات نخست روزنامه ها در سرتاسر جهان ظاهر گرديد. اين گوسفند كه نامش دالى بود نخست كلون حيوان بالغ ديگرى بود: رونوشت ژنتيكى كاملى از DNA خارج شده از يكى از سلول هاى يك گوسفند ماده. چند ماه بعد همين تيم دانشمندان از موسسه روسلين در اسكاتلند دو بره ديگر زاده شده از كلون به نام هاى مولى و پولى را معرفى كردند كه DNA آنها به وسيله مهندسى ژنتيك از يك انسان منتقل شده بود و لذا شير آنها حاوى نوعى ماده لخته كننده خون بود كه در درمان هموفيلى كاربرد داشت. اين نخستين تجربيات همچون گام هاى بزرگى به سمت «داروسازى» به معناى توليد انبوه تركيبات دارويى سودمند براى انسان توسط حيواناتى كه به همين منظور «كلون» شده اند مورد تحسين و تمجيد قرار گرفتند. ليكن بعد ها معلوم شد كه دالى تنها مورد موفق از ميان 300 مورد تلاشى بود كه در انستيتو روسلين براى «كلون» كردن جنين حيوانات صورت گرفت. دالى در سال 2003 در حالى كه تنها نيمى از عمر طبيعى اش را پشت سر گذاشته بوده درگذشت، در حالى كه به دنبال خودنگرانى عميقى درباره استفاده از تكنيك «كلون» براى خلق همه چيز از موش آزمايشگاهى تا انسان هاى «كامل» بر جاى گذاشت. اين نگرانى ها پايايى تجارى آن را نيز زير سئوال برد.

7 - اوسوالد آورى و DNA

تاريخ: 1944

زيست شناسان فرانك كريك و جيمز وات معمولاً به عنوان كسانى كه راز حيات در شكل DNA موجود در سلول هاى زنده را كشف كردند شناخته مى شوند ليكن «سرنخ اساسى و مهمى كه آنها را متوجه اهميت DNA ساخت نتيجه آزمايشاتى بود كه اوسوالد آورى و همكارانش در دانشگاه راكفلر در نيويورك انجام داده بودند. سال ها دانشمند DNA را به اين دليل كه بيش از اندازه براى توضيح تنوع خيره كننده جهان ساده است رد مى كردند و در عوض بر اين گمان بودند كه اين پروتئين ها هستند كه اطلاعات ژنتيكى را منتقل مى كنند. ليكن آورى و همكارانش نشان دادند كه همه در اشتباه بودند. در سال 1944 پس از سال ها آزمايشات توان فرسا بر روى باكترى ها نشان دادند كه انتقال DNA از يك ميكروب به ديگر موجب مى شود كه صفاتش نيز منتقل شود. خيلى ها با اين شواهد به شدت مخالفت كردند ولى كريك و واتسون بر آن شدند كه اين رشته حياتى را دنبال مى كنند كه حاصل آن جايزه نوبلى بود كه نصيب اين دو گرديد. جالب است كه بدانيم تنها نتيجه مخالفت منتقدين محروم شدن آورى از جايزه نوبل بود!

8 - جورج مندل و وجود ژن ها

تاريخ: 1857

نظريه داروين درباره تكامل در درك ما از زندگى بر روى زمين تحولى به وجود آورد. ليكن اين فكر كه چگونه صفات در ميان نسل ها انتقال مى يابد همواره فكر داروين را مشغول مى داشت. در سال 1857 يك كشيش و راهب اتريشى به نام جورج مندل پاسخ اين پرسش را يافت. او با آزمايشات دقيقى بر روى گياهان نشان داد كه هر دو والد گياه به يكسان صفاتى را به فرزند خويش منتقل مى كنند و همين قانون بسيار ساده است كه تنوع گسترده اى از تركيبات بين صفات را موجب شده است. از اين مهم تر او كشف كرده كه صفات با يكديگر تركيب نمى شوند بلكه متمايز از يكديگر باقى مى مانند. گياهان بلند و كوتاه همواره گياهانى را به وجود مى آورند كه همواره در يكى از اين مقوله قرار مى گيرند و نه بين آن دو. اين نشان داد كه صفات مذكور به صورت دستجات مشخص و مجزايى به ارث مى رسند كه بعدها آنها را ژن خواندند ليكن جالب اينجاست كه اهميت يافته هاى مندل تا اوايل سده بيستم ناشناخته باقى ماند.

9 - ادوارد جنر و واكسيناسيون

تاريخ: 1796

در سال 1980 «سازمان جهانى بهداشت» بيانيه شگفتى آورى را منتشر ساخت. آبله بيمارى ويروسى كه زمانى سالانه يك ميليون تن را به هلاكت مى رساند از كره زمين محو شده بود. نخستين پيروزى كامل و تمام عيار بر يك بيمارى همه گير نتيجه مستقيم شايد مهم ترين آزمايشى بود كه تاكنون صورت گرفته است. اين آزمايش دويست سال قبل توسط پزشكى اهل گلوكستر شاير صورت گرفت. قرن ها بود كه پزشكان در آسيا متوجه شده بودندكسانى كه در معرض بيمارى آبله بودند، گاه مى توانستند در برابر آن محافظت شوند. در اوايل سده هجدهم اين فكر توسط بانو مرى ورتلى مونتاگو، همسر ديپلماتى در تركيه به انگلستان آورده شد. وى طرفدار «آبله اى» كردن عمدى مردم با استفاده از مقدار بسيار كمى از بافت آلوده بود. اگرچه اين شيوه تا اندازه اى موثر بود ولى هنوز از هر هشت نفر كه مبادرت به اين كار مى كردند يكى به خاطر ابتلا به آبله كشته مى شد. جنر در فكر آن بود كه ببيند مى توان مردم را با قرار گرفتن در معرض آبله گاوى كه بيمارى ظاهراً مرتبط با آبله انسانى و بى ضرر است در برابر بيمارى آبله انسانى محافظت نمود. در 14 مه 1796 جنر مواد آلوده به آبله گاوى را وارد بريدگى روى بازوى كودك هشت ساله اى به نام جيمز پيپس نمود. پس ازگذشت ده روز پيپس دچار تب خفيف و سپس تاول هاى چركى شبيه آبله گرديد. سپس در اول جولاى جنر كودك را «آبله اى » نمود كه حاصل آن بود كه به هيچ وجه دچار بيمارى و عوارض آن نشد. ظرف چند سال «واكسيناسيون» (كه در لاتين از لغتى به معناى گاو گرفته شده) در انگلستان و خارج از آن كاملاً رواج يافت. اين كه دقيقاً واكسيناسيون چه مى كند تا زمان پى بردن به سيستم ايمنى ناشناخته باقى ماند. امروز مى دانيم كه سلول هاى اين سيستم توسط واكسن آموزش مى بينند تا بتوانند هرچه سريع تر مهاجمين را پيدا كنند. جنر خود بر اين باور بود كه اين موضوع به هر حال به تعامل بين بدن و آنچه كه او «ويروس» آبله گاوى مى خواند مربوط مى شد. در واقع واژه ويروس كه امروز هم به كار مى بريم توسط ادوارد جنر ابداع گرديد

. 10 - پاستور و ميكروب تاريخ: 1860

در سال 1860 شيميدان برجسته فرانسوى لويى پاستور مبادرت به انجام آزمايشى با استفاده از لوله هايى با اشكال عجيب و غريب نمود كه نه تنها تصورات قرون وسطايى در مورد حيات را كنار زد بلكه علت حقيقى بيمارى ها را نيز آشكار ساخت. قرن ها تصور مى كردند كه حيات خود به خود از ماده مرده مثل گوشت در حال فساد به وجود مى آيد. پاستور اين تصور را خيالى بيش نمى دانست در عوض بر اين باور بود كه آنچه كه ما مى بينيم در واقع آثار ناشى از ميكروب هاى غيرقابل ديدن يا به اصطلاح ژرم در هواست. او براى اثبات اين نظر خويش لوله هاى آزمايش را پر از شيره گوشت پخته و جوشيده شده كرد كه هريك تنها از طريق لوله اى به شكل S با هواى بيرون رابطه داشت. برطبق نظريه ايجاد خود به خودى حيات اين اتفاق بايد پس از مدت كوتاهى به شكلى معجزه آسا رخ دهد. ولى پس از ماه ها انتظار چنين اتفاقى رخ نداد. اين براى پاستور كاملاً معنى دار بود. جوشاندن موجب كشته شدن هر ژرمى كه در شيره گوشت وجود داشت شد و ژرم هاى جديد نيز به دليل دهانه هاى لوله اى S مانند نتوانستند خود را به آنجا برسانند. طرفداران ايجاد خود به خودى حيات كوشيدند با اين ادعا كه جوشاندن به هر صورت و به هر نحوى آن «نيروى حياتى» اسرارآميز موجب بروز حيات را از ميان برده موضوع را پاسخ دهند ليكن پاستور جلوتر از آنها بود. او بعضى از دهانه هاى شيشه اى S شكل را شكست و منتظر ماند. بر طبق نظريه ايجاد خود به خودى حيات هيچ اتفاقى نبايد مى افتاد چون نيروى حيات مرده بود. ولى شيره گوشت به تدريج كدر شد چه ديگر مانعى بر سر راه ميكروب ها براى رسيدن به محتويات درون لوله هاى آزمايش نبود. پاستور ثابت كرد كه نيروى حيات در واقع افسانه اى بيش نيست. از سوى ديگر آزمايش وى مبين قدرت ميكروب هاى غيرقابل ديدن نيز بود. او بلافاصله از اين كشف خويش در عمل استفاده كرد و با اين كار صنعت ابريشم فرانسه با ابداع آزمونى براى يافتن كرم هاى ابريشم آلوده به اين ژرم ها سود بسيار برد.

آرش رمضان زاده بازدید : 119 دوشنبه 25 دی 1391 نظرات (0)

کلیه‌ها در انسان بر روی جدار خلفی شکم و بیرون از حفره صفاق قرار دارند. وزن هر کلیه در بالغین ۱۵۰ گرم می‌باشد و اندازه آن تقریباً با مشت بسته برابر است. میانه کلیه دارای فرورفتگی به نام ناف است که شریان و ورید کلیوی، اعصاب، لنفاتیک و حالب از آن می‌گذرند. حالب ادرار نهایی را به مثانه می‌برد تا ذخیره شده و سپس دفع گردد. کلیه از کپسولی پوشیده شده است تا از آن، محافظت شود. در صورت برش طولی، دو ناحیه عمده دیده می‌شود که عبارتند از قشر که در بیرون قرار گرفته است و قسمت مرکزی که ناحیه داخلی است. قسمت مرکزی به بافت مخروطی شکل به نام هرم‌های کلیه تقسیم شده است. قاعده هر هرم بر روی لبه‌های بین قشر و قسمت مرکزی قرار گرفته است و راس آن در پاپیلا است که به درون فضای لگنچه کلیه، برجسته می‌شود. لگنچه استطاله قیفی‌شکل انتهای بالایی حالب است. لبه خارجی لگنچه به دو حفره به نام کالیس‌های بزرگ تقسیم می‌شود که رو به پایین امتداد می‌یابند و به کالیس‌های کوچک تقسیم می‌شوند. کالیس‌های کوچک ادرار لوله‌های هر پاپیلا را جمع‌آوری می‌کنند. کالیس‌ها، لگنچه و حالب، ادرار را به سمت مثانه پیش می‌برند و تا زمان دفع در آن جا ذخیره می‌شود.

چگونگی انجام کار کلیه‌ها

۱ - خون از طریق سرخ‌رگ از قلب به کلیه وارد می‌شود.

۲- خون با گذشتن از میلیون‌ها صافی کوچک، تمیز می‌شود.

۳- مواد دفعی از طریق میزنای (حالب) عبور کرده و به عنوان ادرار در مثانه جمع می‌گردد.

۴- خون تصفیه شده از طریق سیاه‌رگ‌ها به جریان خون بر می‌گردد.

۵- هنگامی که مثانه پر از ادرار می‌شود از طریق پیشابراه ادرار از بدن خارج می‌شود. کلیه‌ها هر ۲۴ ساعت جمعاً حدود ۲۰۰ لیتر از مایعات بدن را تصفیه و به جریان خون بازمی گردانند. حدود ۲ لیتر مایع به صورت ادرار از بدن دفع می‌شود در حالی که باقی‌مانده یعنی حدود ۹۸ لیتر به بدن باز می‌گردد. ادرار دفع شده تقریباً ظرف مدت ۱ تا ۸ ساعت در مثانه ذخیره شده است.

آرش رمضان زاده بازدید : 68 شنبه 23 دی 1391 نظرات (0)

این عضو مخروطی شکل بصورت کیسه‌ای عضلانی تقریبا در وسط فضای قفسه سینه (کمی متمایل به جلو و طرف چپ) ابتدا در دل اسفنج متراکم و وسیعی مملو از هوا یعنی ریه‌ها پنهان شده و سپس توسط یک قفس استخوانی بسیار سخت اما قابل انعطاف مورد محافظت قرار گرفته است. ابعاد قلب در یک فرد بزرگسال حدود 6x9x12 سانتیمتر و وزن آن در آقایان حدود 300 و در خانمها حدود 250 گرم (یعنی حدود 0.4 درصد وزن کل بدن) می‌باشد. قلب توسط یک دیواره عضلانی عمودی به دو نیمه راست و چپ تقسیم می‌شود. نیمه راست مربوط به خون سیاهرگی و نیمه چپ مربوط به خون سرخرگی است. هر یک از دو نیمه راست و چپ نیز مجددا بوسیله یک تیغه عضلانی افقی نازکتر به دو حفره فرعی تقسیم می‌شوند. حفره های بالایی که کوچکتر و نازکتر هستند بنام دهلیز موسوم بوده و دریافت کننده خون می‌باشند. حفره‌های پایینی که بزرگتر و ضخیم‌ترند بطن های قلبی هستند و خون دریافتی را به سایر اعضاء بدن پمپ می‌کنند. پس قلب متشکل از چهار حفره است: دو حفره کوچک در بالا (دهلیزهای راست و چپ ) و دو حفره بزرگ در پایین (بطنهای راست و چپ).  شریانهای کرونری از آئورت بیرون می‌آیند. آئورت ، شریان یا سرخرگ اصلی بدن می‌باشد که از بطن چپ ، خون را خارج می‌سازند. شریانهای کرونری از ابتدای آئورت منشا گرفته و بنابراین اولین شریانهایی هستند که خون حاوی اکسیژن زیاد را دریافت می‌دارند. دو شریان کرونری (چپ وراست ) نسبتا کوچک بوده و هر کدام فقط 3 یا 4 میلیمتر قطر دارند. این شریانهای کرونری از روی سطح قلب عبور کرده و در پشت قلب به یکدیگر متصل می‌شوند و تقریبا یک مسیر دایره‌ای را ایجاد می‌کنند. وقتی چنین الگویی از رگهای خونی قلب توسط پزشکان قدیم دیده شد، آنها فکر کردند که این شبیه تاج می‌باشد به همین دلیل کلمه لاتین شریانهای کرونری (Coronary یعنی تاج) را به آنها دادند که امروزه نیز از این کلمه استفاده می‌شود. از آنجایی که شریانهای کرونری قلب از اهمیت زیادی برخوردار هستند، پزشکان تمام شاخه‌ها و تغییراتی که می‌تواند در افراد مختلف داشته باشد را شناسایی کرده‌اند. شریانهای کرونری چپ دارای دو شاخه اصلی می‌باشد که به آنها اصطلاحا نزولی قدامی و شریان سیرکومفلکس یا چرخشی می‌گویند و این شریانها نیز به نوبه خود به شاخه‌های دیگری تقسیم می‌شوند. این شریانها ، باعث خونرسانی به قسمت بیشتر عضله بطن چپ می‌شوند. بطن چپ دارای عضلات بیشتری نسبت به بطن راست می‌باشد زیرا وظیفه آن ، تلمبه کردن خون به تمام قسمتهای بدن است. شریانهای کرونری راست ، معمولا کوچکتر بوده و قسمت زیرین قلب و بطن راست را خونرسانی می‌کند . وظیفه بطن راست تلمبه کردن خون به ریه‌ها می‌باشد. شریانهای کرونری دارای ساختمانی مشابه تمام شریانهای بدن هستند اما فقط در یک چیز با آنها تفاوت دارند که فقط در زمان بین ضربانهای قلب که قلب در حالت ریلکس و استراحت قرار دارد، خون دراین شریانها جریان می‌یابد. وقتی عضله قلب منقبض می‌شود، فشار آن به قدری زیاد می‌شود که اجازه عبور خون به عضله قلب را نمی‌دهد، به همین دلیل قلب دارای شبکه موثری از رگهای باریک خونی است که تمام نیازهای غذایی و اکسیژن رسانی آن را به خوبی برآورده می‌کند. در بیماران کرونری قلب ، شریانهای کرونری تنگ و باریک می‌شوند و عضلات قلب از رسیدن خون و اکسیژن به اندازه کافی محروم می‌گردند. (مانند هنگامی که که یک لوله آب به دلایل مختلفی تنگ شود و نتواند به خوبی آبرسانی کند). در این صورت ، در حالت استراحت ممکن است اشکالی برای فرد ایجاد نشود ،, اما وقتی که قلب مجبور باشد کار بیشتری انجام دهد و مثلا شخص بخواهد چند پله را بالا برود، شریانهای کرونری نمی‌توانند بر اساس نیاز اکسیژن این عضلات ، به آنها خون و اکسیژن برسانند و در نتیجه شخص در هنگام بالا رفتن از پله‌ها دچار درد سینه و آنژین قلبی می‌گردد. در چنین مواقعی اگر فرد کمی استراحت کند، درد معمولا از بین خواهد رفت. اگر یک شریان کرونری به علت مسدود شدن آن توسط یک لخته خون ، به طور کامل جلوی خونرسانی‌اش گرفته شود، قسمتی از عضله قلب که دیگر خون به آن نمی‌رسد، خواهد مرد و این یعنی سکته قلبی.

 

آرش رمضان زاده بازدید : 77 شنبه 23 دی 1391 نظرات (1)

داروین ابتدا به هیچ وجه در پی به چالش کشیدن فرضیهٔ ثبات گونه‌ها نبود ولی ادامهٔ تحقیقات سؤالات بی‌پاسخ زیادی پیش پایش می‌گذاشت. یک سال پیش از شروع سفر، کتاب جنجال‌برانگیزی از چارلز لایل منتشر شده بود به نام «اصول زمین‌شناسی» که داروین نسخه‌ای از آن را همراه خود داشت. نویسنده در این کتاب مدعی شده بود که سطح زمین بر اثر فرآیندهای تدریجی تغییر می‌کند و دگرگونی پوسته زمین جریانی یکنواخت در طبیعت در طول تاریخ این کره‌است. وی توضیح می‌دهد که هر نوع موجود زنده ابتدا در مرکزی رشد می‌کند و از آن نقطه پخش شده‌است و نشان داد که مدتی دوام آورده تا تدریجاً از بین رفته و جای خود را به انواع دیگر داده‌است و آن را اصل مراکز آفرینش می‌نامد. از این رو او نتیجه گرفت که پیدایش انواع جدید جریانی پیوسته و یکنواخت در طول تاریخ زمین است. این نظریات که کاملاًً بر خلاف باورهای رایج زمانه بود، سر و صدای زیادی در محافل علمی برانگیخت. داروین با بررسی لایه‌های سنگی و سنگواره‌ها در نقاط مختلف شواهد زیادی در تأیید نظریات لایل یافت. در جزایر گالاپاگوس او فسیل‌هایی بسیار نزدیک ولی نه کاملاً همانند با اشکال زنده پیدا کرد. وی مشاهده کرد که لاک‌پشت‌های ساکن در هر جزیره اندکی با لاک‌پشت‌های جزیره مجاور متفاوتند و سهره‌های جزیره‌های مختلف تفاوت کمی با یکدیگر دارند. از نظر داروین بهترین توضیح آن بود که گونه‌ها تغییر می‌کنند و اعضای هر گونه نیای مشترکی دارند. چهل سال پیش از او دانشمندی به نام تامس مالتوس در مقاله‌ای مدعی شده بود که سرعت رشد جمعیت آدمیان بیش از میزان تولید غذاست و چنانچه جمعیت بشر به طریقی کنترل نشود، با گذشت چند دهه غذای کافی برای همگان وجود نخواهد داشت و آدمی مجبور است برای به دست آوردن آن مبارزه کند. داروین دریافت که آموزه‌های مالتوس نظریات او را تکمیل می‌کند. او نتیجه گرفت که پس از ایجاد تغییر در موجودات زنده، انواعی که با محیط طبیعی ناسازگار گشته‌اند حذف می‌شوند و انواعی که تغییراتشان آن‌ها را با محیط طبیعی سازگارتر کرده‌است، جای آن‌ها را می‌گیرند. داروین این پدیده را انتخاب طبیعی نامید. از سال ۱۸۳۶ تا ۱۸۵۸ داروین مخفیانه و در اوقات فراغت روی نظریهٔ انقلابیش کار می‌کرد. او دیگر به وجود فرگشت موجودات زنده یقین پیدا کرده بود ولی از آن بیم داشت که با علنی کردن آن از سوی گروه‌های تندرو به کفرگویی متهم شود. او که می‌دانست با مطرح شدن نظریه‌اش چه جنجالی در جامعه و محافل علمی بر پا می‌شود، کوشید با انجام دادن آزمایش‌های فراوان روی گیاهان و جانوران و استفاده از تجربیات پرورش‌دهندگان کبوتر و خوک شواهد کافی و علمی برای نظریه‌اش فراهم آورد. پژوهش‌های داروین به آرامی پیش می‌رفت. در سال ۱۸۴۲ مقاله خلاصه‌ای از نظریه‌اش تألیف کرد و در سال ۱۸۴۴ رساله‌ای ۲۴۰ صفحه‌ای درباره انتخاب طبیعی نوشت. با وجود اصرار دوستان، وی همچنان در انتشار گسترده نظریاتش مردد بود و نتایج تحقیقات خود را فقط با برخی همکاران نزدیکش همچون چارلز لایل و جوزف هوکر در میان می‌گذاشت؛ اما دریافت نامه‌ای در ژوئن ۱۸۵۸ داروین را واداشت تا تردیدهایش را کنار بگذارد. نویسنده نامه زیست‌شناس جوانی بود به نام آلفرد راسل والاس که در بورنئو کار می‌کرد. او نیز درباره فرگشت به همان اندیشه‌های داروین رسیده بود. داروین ظرف دو هفته مقاله‌ای تهیه کرد و همراه با مقاله والاس به انجمن علمی لینیان فرستاد. دوستانش ترتیبی دادند که هر دو مقاله با هم عرضه شود اما همراه با مدارکی که حق تقدم داروین را ثابت کند. داروین که اراده‌اش بر اثر آگاهی از وجود رقابت برانگیخته شده بود پس از ارائه مقاله شروع به نوشتن کتابی کرد با عنوان « پیرامون آغاز گونه‌ها به وسیله انتخاب طبیعی یا بقای نژادهای اصلح در تنازع برای بقا ». در این کتاب که بعدها به عنوان « آغاز گونه‌ها » مشهور شد، وی کوشید نظریه فرگشت به وسیله انتخاب طبیعی را توضیح دهد و مدارک علمی برای آن ارائه کند.

آرش رمضان زاده بازدید : 123 سه شنبه 12 دی 1391 نظرات (0)

انسان فلورسی که بین ۱۰۰٫۰۰۰ تا ۱۲٫۰۰۰ سال پیش می‌زیسته‌است، گاهی به طنز هابیت هم نامیده شده‌است که دلیل آن اندام کوچک این انسان به خاطر کوتولگی ناشی از انزوا می‌باشد. انسان فلورسی یک گونهٔ شگفت انگیز هم از نظر اندازه و هم از نظر زمان زیست می‌باشد و از آن می‌توان به عنوان نمونه‌ای از گونه‌های اخیر سردهٔ انسان یاد کرد که خصوصیات تکامل یافتهٔ آن مشابه انسان‌های امروزی نیست. به عبارت دیگر، انسان فلورسی دارای نیاکان مشترک با انسان خردمند امروزی بوده‌است ولی پس از جدایی از شاخهٔ انسان‌های امروزی، مسیر تکاملی جداگانه‌ای را طی کرده‌است. مهمترین اکتشاف در این مورد، سنگوارهٔ زنی ۳۰ ساله‌است که در سال ۲۰۰۳ میلادی کشف شد و قدمت آن ۱۸٫۰۰۰ سال تعیین شده‌است. این زن، یک متر قد داشته و حجم جمجمهٔ آن تنها ۳۸۰ سانتی‌متر مکعب بوده‌است. (این حجم از حجم مغز شامپانزه نیز کوچکتر است و در حدود یک سوم حجم مغز انسان‌های امروزی می‌باشد.) هم اکنون بحث‌هایی بین دانشمندان در جریان است راجع به این که آیا انسان فلورسی در واقع یک گونهٔ مجزا محسوب می‌شود یا نه. برخی از دانشمندان بر این باورند که انسان فلورسی نوعی کوتوله (با دید آسیب شناسی) از انسان خردمند امروزی بوده‌است. این فرضیه تا حدودی دارای پشتوانه‌است زیرا مردمی که هم اکنون در فلورس، محلی که اسکلت انسان فلورسی در آن یافت شده‌است، زندگی می‌کنند دارای قد کوتاه هستند. مساله دیگر در مورد انسان فلورسی نیز این است که سنگوارهٔ آن همراه با ابزارهایی که به انسان‌های امروزی نسبت داده می‌شود، یافت شده‌است. فرضیه اینکه انسان فلورسی دچار کوتولگی از دید آسیب شناسی بوده‌است، قادر به توضیح برخی ویژگی‌های انسان فلورسی که نه تنها شبیه انسان امروزی نبوده بلکه بیشتر به نیاکان قدیمی سردهٔ انسان شبیه‌است، نمی‌باشد. علاوه بر مشخصات جمجمه، این ویژگی‌ها شامل شکل استخوان‌های مچ، ساعد، بازو، زانو و پاها می‌گردد.

آرش رمضان زاده بازدید : 184 جمعه 08 دی 1391 نظرات (0)

سوپر نوا یا ابر نو اختر یکی از مراحل از پایان عمر یک ستاره میباشد که طی آن با انفجاری بسیار بزرگ مقادیر متنابهی از مواد تشکیل دهنده خود را به همراه انرژی عظیمی از امواج الکترومغناطیس و نوترینو در فضا پراکنده میسازد در مورد ابر نو اختر نکات قابل توجه عبارتند از - شدت انفجار قالبا در سه روز به حداکثر خود رسیده و سپس طی کمتراز یک ماه به شدت کاهش میبابد - نرخ انفجارهای سوپر نوا بسیار کم و به طور متوسط یک انفجار در صد سال برای هر کهکشان ( در حد کهکشان خود ما از نظر اندازه ) میباشد - پس از انفجار ستاره در اطراف آن ابری از گازهای پراکنده شده بوجود میاد که در مرکز آن یک ستاره کوتوله سفید ، پولسار ( ستاره نوترونی ) و یا بسیار به ندرت یک سیاهچاله وجود خواهد داشت - انفجار سوپر نوا را به دو نوع یک و دو تقسیم کرده اند که نوع یک برای ستارگاه دو گانه ( بیشتر ستارگان کهکشان ما دو گانه هستند ) و نوع دو برای ستارگان منفرد میباشد - تعیین کننده اصلی نوع انفجار ( نوا ، سوپرنوا ) جرم ستاره پیش از انفجار میباشد ( هرچقدر ستاره ای بزرگتر باشد احتمال انفجار بزرگتری وجود خواهد داشت ) - و نهایتا در سوپر نوا 1987 ثابت گردید علیرغم وجود هیچگونه نشانه ای در طیف امواج الکترومغناطیس عادی ، قبل از انفجار تابش نوترینو به شدت افزایش میابد به طوری که در همان سال تنها چند ساعت قبل از انفجار شدت نوترینو تابش شده از نوترینو های دریافتی از خورشید فزونی گرفته بود در حالی که فاصله ستاره منفجر شده میلیاردها برابر خورشید از زمین محاسبه گردیده شد

آرش رمضان زاده بازدید : 70 پنجشنبه 07 دی 1391 نظرات (0)

مثلث برمودا مثلث برمودا در اقیانوس اطلس، منطقه شگفت انگیزی وجود دارد که تاکنون، تعداد زیادی از هواپیماها و کشتی ها، بی آنکه نشانه ای از خود برجای گذارند، به طرز اسرارآمیزی در آنجا ناپدید شده اند. این منطقه مرگبار که اصطلاحا «مثلث برمودا» یا «مثلث شیطان» نامیده می شود، از شمال به جزیره «برمودا» از باختر به « فلوریدا» و از سوی خاور به نقطه ای از اقیانوس اطلس محدود میشود. حوادث شگفت انگیزی که در این نقطه از عالم اتفاق افتاده، دانشمندان را بر آن داشته است تا در « مثلث برمودا» به مطالعه و کاوش بپردازند و در رابطه با این حوادث، نظریات گوناگون ارائه دهند، ولی این کوشش ها، تا کنون کمکی به حل معما نکرده است. در حدود ساعت 5/10 شامگاه 29 ژانویه 1948 هواپیمای بزرگ چهار موتوره بریتانیا موسوم به « استار تایگر» هنگامی که با 26 مسافر و خدمه بر فراز «مثلث برمودا» پرواز می کرد، ناگهان به طرز اسرارامیزی ناپدید شد و دیگر هیچ خبری از آن به دست نیامد. چند دقیقه قبل، تنها یک پیام رادیویی از خلبان هواپیما دریافت شده بود که اعلام کرده بود « هوا خوب است و هیچ مانعی وجود ندارد» با این حال، هواپیمای « استار تایگر» ناپدید گردید و معلوم نشد چه بلایی بر سر آن آمد. در ساعت 45/7 دقیقه بامداد روز 17 ژانویه 1949 کاپیتان با هواپیمای خود از فرودگاهی در جزیره « برمودا» به هوا برخاست تا به «کینگستون» واقع در « جامائیکا» برود، ولی این هوایما نیز هنگام عبور از فراز « مثلث برمودا» به سرنوشت هواپیمای قبلی دچار گردید کاپیتان 40 دقیقه پس از پرواز، طی یک تماس رادیویی، وضع هوا را عالی توصیف کرد و با اطمینان گفت که به موقع به « جامائیکا» خواهد رسید. ولی این آخرین پیامی بود که از خلبان هواپیما دریافت شد و پس از آن، فقط سکوتی اسرار آمیز بر قرار گردید. برای یافتن این هواپیما، قطعات شکسته آن، و یا حتی آثار روغن و بنزین بر سطح آب که می توانست سرنخی به دست دهد، جستجوی گسترده ای به عمل آمد، لیکن این جستجو کاملا بی فایده بود پیش از ناپدید شدن این دو هواپیما، حادثه شگفت انگیزی در مثلث برمودا رخ داده بود که توجه همگان را به خود جلب کرد و در حقیقت وجه تسمیه «مثلث برمودا» از آنجا ناشی شد. وجه تسمیه «مثلث برمودا »در روز 5 دسامبر 1945 پنج بمب افکن از نوع «اونجر» به منظور انجام یک پرواز تمرینی که پرواز شماره 19 نامیده می شد، از پایگاه نظامی « فورت لودردیل» واقع در « فلوریدا» به هوا برخاستند . طبق برنامه ، آنها می بایستی یک مسیر مثلث شکل را طی کنند و دوباره به پایگاه بازگردند. قبلا جندین بار جنین تمرینی را انجام داده بودند، از این رو این ماموریت بر ایشان دشوار نبود. از سوی دیگر، خلبانان و خدمه این پنج بمب افکن را افرادی با تجربه و ماهر تشکیل می دادندم. و همه هواپیماها مجهز به بهترین دستگاه بی سیم و تجهیزات هوانوردی بودند. در ساعت 10/2 دقیقه آن روز، هر پنج بمب افکن به هوا برخاستند و با آرایشی زیبا و سرعتی در حدود 200 مایل در ساعت به سوی خاور به پرواز در آمدند. در ساعت 45/3 دقیقه، حادثه وحشتناکی رخ داد. ستوان «تایلو» فرمانده این اسکادران طی تماس رادیویی با برج مراقبت فریاد زد: - برج مراقبت … وضع اضطراری پیش آمده … انگار ما از مسیر خود منحرف شده ایم… ما قادر نیستیم زمین را ببینیم… تکرار می کنم … ما قادر نیستیم زمین را ببینیم. مسئول برج مراقبت پرسید: - حالا در چه موقعیتی هستید؟ - موقعیت خود را به درستی نمی دانیم … اصلا نمی دانیم کجا هستیم . به نظر میرسد راه را گم کرده ایم. مسئول برج مراقبت از این سخن بر خود لرزید. چگونه ممکن بود پنج هواپیما، با سرنشینان پر تجربه خود، در شرایطی که هوا کاملا مساعد بود راه خود را گم کنند. برج مراقبت گفت: - طاقت داشته باشید. به سوی غرب پرواز کنید. ستوان « تایلور» پاسخ داد: - ما اصلا نمی دانیم غرب کجاست… همه دستگاه ها از کار افتاده … همه چیز شگفت انگیز است. هیچ جهتی را نمی توانیم تشخیص دهیم. حتی اقیانوس شکل دیگری به خود گرفته است… چند لحظه بعد، دوباره صدای ستوان« تایلور» به گوش ریسید که دیوانه وار فریاد زد: - ما وارد آب های سفید می شویم … خطر همچون دشنه ای به سوی ما می آید… کمک … کمک … و این آخرین پیام ستوان « تایلور» بود و صدای او برای همیشه خاموش شد. مسئولان فرودگاه، وضع اضطراری اعلام کردند و یک هواپیمای « مارتین مرینر» با 13 سرنشین و مجهز به کلیه وسایل نجات از زمین برخاست تا به جستجوی پنج هواپیمای بمب افکن بپردازد، ولی شگفت اینکه این هواپیما نیز به همان سرنوشت پنج بمب افکن دچار گردید و برای همیشه ناپدید شد. در ساعت 4/7 دقیقه بعد از ظهر آن روز، برج مراقبت نیروی دریایی در « اوپالوکا» پیام ضعیفی دریافت کرد که مربوط به یکی از هواپیماهای پرواز شماره 19 بود. عجیب آن بود که به موجب پیش بینی، موجودی بنزین آخرین هواپیما می بایستی تقریبا دو ساعت پیش تمام شده باشد، در حالی که هنوز در آسمان بود. سپیده دم روز بعد، 242 فروند هواپیما و 18 فروند کشتی به جستجوی هواپیماهای گمشده پرداختند، ولی اثری از آنها نیافتند. انگار این هواپیماها، قطره ای شده و به درون اقیانوس فرو رفته بودند. هرگاه فرض کنیم که این پنج هواپیمای بمب افکن، در آسمان با یکدیگر تصادم کرده اند، می بایستی قطعات شکسته هواپیما و یا آثار و علائمی از این تصادم پیدا می شد و از سوی دیگر هنگامی که ستوان«تایلور» وضع اضطراری اعلام کرد، برخی از خدمه هواپیما می توانستند به وسیله چتر نجات، خود را از مهلکه رهایی بخشند، یا پس از سقوط در آب از وسایل ایمنی نظیر تشک های بادی و جلیقه های نجات استفاده کنند، در حالی که معلوم نیست چرا هیچ یک از این اقدامات صورت نگرفت . هواپیمای « مارتین مرینر» که به کمک این پنج هواپیما شتافته بود، به گونه ای ساخته شده بود که می توانست روی آب بنشیند، در حالی که این هواپیما نیز بی آنکه با برج مراقبت تماس بگیرد، به طرز اسرارآمیزی ناپدید شد. واقعیت حادثه تا به امروز کشف نشده و این ماجرا همچنان در شمار یکی از اسرار حل نشده عالم، باقی مانده است. پس از این رویداد، تعداد زیادی هواپیما و کشتی همراه با سرنشینان آنها در منطقه مثلث برمودا ناپدید شده اند که تا کنون اثری از آنها به دست نیامده است و این حوادث موجب شده که دانشمندان نظریات گوناگون در رابطه با « مثلث برمودا» ارائه دهند. نظرات دانشمندان در ارتباط با مثلث برمودا پاره ای از این دانشمندان بر این اعتقادند که از مثلث برمودا، دریچه ای به دنیای دیگر گشوده می شود و این کشتی ها و هواپیماها از آن دریچه به بعد دیگری که برای ما ناشناخته است منتقل می شوند. و گروهی دیگر گناه این حوادث را به گردن موجودات فضایی می اندازند و می گویند که ساکنان کرات دیگر، کشتی ها و هواپیماها را با سرنشینانش برای تحقیق به کرات خود می برند. برخی دیگر نیز با توجه به فرضیه فرو رفتن قاره افسانه ای آتلانتیس به زیر آب ، بر این باورند که در اعماق آب های مثلث برمودا، بلور عظیمی وجود دارد که اشعه ای قوی تر از لیزر از آن ساطع می شود و این اشعه کشتی ها و هواپیماها را ذوب می کند. در نقشه های قدیم یقاره ای به نام « آتلانتیس» به چشم می خورد که امروزه اثری از این خشکی وجود ندارد، و دانشمندان حدس می زنند بر اثر وقوع فاجعه ای که ماهیت آن هنوز بر بشر معلوم نیست، در منطقه «مثلث برمودا» به اعماق اقیانوس فرورفته باشد. موقعیت مثلث برمودا مثلث برمودا مثلث برمودا واقعا یک مثلث نیست، بلکه شباهت بیشتری به یک بیضی (و شاید هم دایره‌ای بزرگ) دارد که در روی بخشی از اقیانوس اطلس در سواحل جنوب شرقی آمریکا واقع است. راس آن نزدیک برمودا و قسمت انحنای آن از سمت پایین فلوریدا گسترش یافته و از پورتوریکو گذشته ، به طرف جنوب و شرق منحرف شده و از میان دریای سارگاسو عبور کرده و دوباره به طرف برمودا برگشته است. طول جغرافیایی در قسمت غرب مثلث برمودا 80 درجه است، بر روی خطی که شمال حقیقی و شمال مغناطیسی بر یکدیگر منطبق می‌گردند. در این نقطه هیچ انحرافی در قطب نما محاسبه نمی‌شود. وینسنت گادیس که مثلث برمودا را نامگذاری کرده، آن را به صورت زیر توصیف می‌کند: « یک خط از فلوریدا تا برمودا ، دیگری از برمودا تا پورتویکو می‌گذرد و سومین خط از میان باهاما به فلوریدا بر می‌گردد. » مشاهدات و گزارشات در بیشتر اتفاقات مثلث برمودا ، اکثر هواپیماها در حالی ناپدید شده‌اند که تماس رادیویی خود را با ایستگاههای مبدا و مقصدشان تا آخرین لحظه حفظ کرده‌اند و یا برخی دیگر در لحظات آخر پیامهای غیر عادی مخابره کرده‌اند که حاکی از عدم کنترل آنان بر روی دستگاه و ابزارها بوده است و یا چرخش عقربه‌های قطب نما به دور خود و تغییر رنگ آسمان اطراف به زردی و مه آلودی ، آن هم در روز صاف و آفتابی و یا تغییراتی غیر عادی در آبها که تا لحظاتی قبل آرام بوده‌اند، بدون بیان هیچ دلیل روشنی از چگونگی این وقایع. این پیامها رفته رفته ضعیف‌تر و غیرقابل تشخیص‌تر شده و یا سریعا قطع شده‌اند. دقیقا مثل اینکه چیزی ارتباط رادیویی را قطع کرده باشد و یا چنانچه اظهار عقیده شده، در حال دور شدن و عقب رفتن از فضا و زمان بوده و دورتر و دورتر شده‌اند. در برخی موارد گزارشها حاکی از آن بود که نوری ناشناخته و غیر قابل تشریح روئیت شده است. همچنین توده سیاه و تاریکی در سطح دریا که پس از مدتی ناپدید شده ، در جریان اتفاقات مزبور گزارش شده است. در مواردی هم گزارش شده که نقطه تاریک بزرگی در میان ستارگان در آسمان دیده شده که نوری متحرک از طرف زمین به آن قسمت وارد شده و سپس هر دو ناپدید شده‌اند. در تمام مدت دیده شدن تاریکی ، دستگاهها و سایر ابزارهای قایق‌های ناظر از کار افتاده بودند که پس از رفع تاریکی آسمان ، دوباره شروع بکار کرده‌اند. در یک مورد هم پیامی عجیب از یک کشتی باری ژاپنی بدین مضمون دریافت گردید. “خطری همانند یک خنجر هم اکنون … به سرعت می‌آید … ما نمی‌توانیم فرار کنیم …” در هر حال بدون اینکه مشخص شود خنجر چه بود، کشتی ناپدید شد. برمودا علل واقعه علل فرضی طبیعی توضیحات و علل فرضی مختلفی درباره حوادث مثلث برمودا ارائه شده است که معمول‌ترین فرضیات بر اساس مرگ غیر طبیعی (زیرا هیچ جسدی تا کنون بدست نیامده است.) بنا شده است. این توضیحات عبارتند از: جزر و مد ناگهانی دریا در نتیجه زلزله در اعماق دریا ، وزش بادهای مخرب و اختلالات جوی ، گویهای آتشفشان که موجب انفجار هواپیماها می‌شود، گرفتار آمدن در جاذبه یک گرداب یا گردباد که باعث سقوط و انهدام هواپیماها یا انحراف مسیر کشتیها و مفقود شدن آنها در آب می‌شود، تحت تاثیر نیرویی مغناطیسی قرار گرفتن و اختلالات امواج الکترومغناطیسی، ولی این دلایل توجیه قابل قبولی برای ناپدید شدن هواپیماها و کشتیهای متعدد در یک منطقه نیست. علل فرضی غیر طبیعی دستگیری و ربوده شدن به وسیله زیردریایی یا بشقاب پرنده‌هایی متعلق به کراتی دیگر که برای تحقیق درباره حیات و زندگی باستان و حال ما انسانها به کره زمین آمده‌اند، می‌تواند علتی غیر طبیعی برای توجیه وقایع باشد. یکی از عجیب‌ترین پیشنهادات در این مورد بوسیله ادگار کایس ، پیشگو و روانکاو و حکیم در دهه پنجم قرن بیست ، ارائه شده است. به عقیده وی قرنها قبل از کشف اشعه لیزر ، بومیان سواحل اقیانوس اطلس از کریستال به عنوان یک منبع انرژی و قدرت استفاده می‌کردند. به نظر کاین نوعی نیروی شیطانی القا شده از سوی آنها ، در عمق یک مایلی در قسمت غرب اندروس غرق شده که هنوز در برخی مواقع باعث از کار انداختن ابزار و وسایل الکتریکی کشتیها ، هواپیماها و در نهایت نابودی آنها می‌گردد. ام. ک. جساپ که یک فضانورد ، منجم و متخصص کره ماه است، در کتابش به نام « در مورد بشقاب پرنده‌ها » ابزار می‌دارد که ناپدید شدن کشتیهای مشهور در مثلث برمودا ، به وسیله اجسام پرنده صورت گرفته است. وی مفقود شدن خدمه آنها را نیز به اجسام مزبور ربط می‌دهد. به عقیده جساپ یوفوها هر چه هستند، حوزه مغناطیسی موقتی ایجاد می‌کنند که دارای طرحی یونیزه شده است و می‌تواند باعث متلاشی شدن یا ناپدید شدن هواپیماها و کشتیها گردد. او روی این سوال کار می‌کرد که چگونه نیروی مغناطیسی کنترل شده و می‌تواند باعث نامرئی شدن گردد. نظریه میدان واحد انیشتین او را مجذوب کرده بود. جساپ هر دو اینها را کلیدی می‌دانست برای ظهور و محو شدن ناگهانی بشقاب پرنده‌ها و ناپدید شدن کشتیها و هواپیماها. ولی مرگ امکان ادامه فعالیت و نتیجه گیری را از جساپ گرفت و تحقیقاتش نیمه تمام ماند. گذشته و آینده برمودا به نظر می‌رسد که این منطقه طی زمانهای متمادی گذشته نیز در افسانه‌ها به منزله مکانی ترسناک وجود داشته و حتی خیلی قبل از تاریخ کشف آن و بعد از آن تاریخ تا صدها سال با عناوین «دریایی از مقبره‌ها» ، «مثلث شیطان» ، «مثلث مرگ» ، «دریای بدبختی» ، «گورستان آتلانتیک» نامیده می‌شده است. شومی و بدشگونی مثلث برمودا حتی در عصر فضا نیز باعث تعجب انسانهایی چون کریستف کلمب و فضانوردان آپولو 13 که یکی کاشف در زمین و دیگری در فضاست، شده است. اینکه چرا وقایع عجیب این منطقه گزارش نمی‌شود، شاید به دلیل ایجاد رعب و وحشت عمومی باشد، شاید هم چون دلیل اصلی وقایع معلوم نیست، اتفاقات مربوطه بازتاب نمی‌یابد. البته در اغلب گزارشات ارائه شده هم سانسورهایی وجود دارد که اصل وقایع را سرپوشیده نگه می‌دارد. آیا این مثلث دوباره قربانیان دیگری می‌گیرد؟ آیا بشر موفق به کشف راز آن خواهد شد؟ و بسیاری آیاها و پرسشهای بی جواب دیگر که مسلما در ذهن شما هم وجود دارد.

آرش رمضان زاده بازدید : 101 دوشنبه 04 دی 1391 نظرات (0)

مقدمه هنگامی که شما در شب به بالای سرتان نگاه می کنید، هزاران ستاره ای را می بینید که سرتاسر آسمان وجود دارند. هنگامی که ستاره شناسان به عمیق ترین نواحی جهان بوسیله ی تلسکوپ های قدرتمند نگاه می کنند، کهکشان های بی شماری می بینند که در خوشه های بزرگ و دیگر ساختارها سازمان یافته اند. چنین چیزی ممکن است. منجرشود که شما فکر کنید که جهان عمدتاً از کهکشان ها، ستاره ها، گاز و غبار تشکیل شده است. چیزهایی که شما می توانید ببینید. اما اکثر ستاره شناسان معتقد هستند که ماده ی مرئی تنها بخش کوچکی از جرم جهان را تشکیل می دهد. عمده ی جهان از چیزی تشکیل شده است که ما نمی توانیم آن را ببینیم. ماده ی تاریک کذایی. ماده ی تاریک واقعاً چیست؟ چگونه می توانیم آن را کشف کنیم؟ به طور کلی اهمیت آن در جهان چیست؟ در این مقاله ما این سؤال ها را بررسی می کنیم. ما به مدار کسی که برای ماده ی سیاه وجود دارد، چگونگی کشف شدن و مورد مطالعه قرارگرفتن آن، ماهیت ماده ی سیاه و چگونگی کمک آن در تعریف ساختار و سرنوشت جهان نگاهی می اندازیم. ماده ی سیاه چیست؟ اگر بخواهیم ساده بگوییم؛ ماده ی سیاه به وسیله ی ستاره شناسان و از طریق تلسکوپ قابل دیدن نیست. این ماده نور کافی منتشر یا منعکس نمی کند تا بتوان آن را کشف کرد. بنابراین همانند یک ستاره روشن نیست. اتم ها، مولکول ها و ذرات زیر اتمی ماده ی سیاه هستند. شما و من ماده ی سیاه هستیم. هر چیزی بر روی کره ی زمین ماده ی سیاه است. سیاره ها، ستاره های کوتوله ی قهوه ای و سیاه چاله ها ماده سیاه هستند. به طور اساسی ماده ی سیاه قابل دیدن نیست. دانشمندان فقط می توانند حدس بزنند که در کجا این ماده بر اساس اثرات گرانشی و بر روی چیزهایی که آن ها می توانند ببینند قرار گرفته است. ما نمی توانیم ماده ی سیاه را ببینیم. اما می توانیم بوسیله ی آثار آن بر روی مواد معمولی از طریق گرانش (چرخش وعدسی های گرانشی) و به وسیله ی اشعه ی ایکسی که توسط ماده ی سیاه داغ منتشر شده است، آن را کشف کنیم. بنابراین این ماده ی سیاه چیست و از چه چیزی تشکیل شده است؟ اجازه بدهید نگاهی بیندازیم. ترکیب ماده ی سیاه اجازه بدهید رو راست باشیم. ما ماهیت دقیق ماده ی سیاه را نمی شناسیم. اما می توانیم به برخی از احتمالات نگاهی بیندازیم. ماده ی سیاه می تواند، ماده ای معمولی باشد که از پروتون، الکترون ها و نوترون ها تشکیل شده است این ماده ی معمولی نور را منتشر یا جذب نمی کند. اما اثرهای گرانشی را استفاده می کند. برخی از احتمالات در ادامه می آید. 1- کوتوله های قهوه ای: این اجسام بزرگ از همان راهی که ستاره ها تشکیل می گردند، تشکیل می شوند. اما هرگز آن قدرهیدروژن وغبار کافی متراکم نمی کنند تا بتوانند به جرم بحرانی برای آغاز همجوشی هیدروژن دست یابند. کوتوله های قهوه ای دارای جرمی به اندازه ی 5 % خورشید هستند. بدین معنی که معمولاً بزرگ تر از یک سیاره هستند، اما به بزرگی یک ستاره نیستند. ستاره شناسان این ها و اجسام مشابه را MACHOS می نامند. که مخفف اجسام دارای هاله متراکم و با جرم زیاد می باشد. این اجسام بوسیله ی عدسی های گرانشی قابل کشف هستند. ستاره شناسان فکر می کنند که کوتوله های قهوه ای بوسیله ی عدسی های گرانشی قابل کشف هستند. ستاره شناسان فکر می کنند که کوتوله های قهوه ای آن قدر بزرگ نیستند که بتوان آن ها را توجیه کننده ی ماده ی سیاه در کهکشان به حساب آورد. 2- کوتوله های سفید: این ها باقی مانده های هسته های ستاره های دارای اندازه های کوچک یا متوسط مرده هستند. اگر چه تعداد زیادی از کوتوله های سفید وجود دارند، اما آن قدر نیستند که آنها را توجیه کننده ی ماده ی سیاه بدانیم (برای چنین چیزی باید مقادیر بزرگی از هلیم باقی مانده از آن وجود داشته باشد، اما چنین چیزی مشاهده نشده است.) 3- ستاره های نوترونی، سیاه چاله ها: این ها آخرین بقایای هسته ی ستاره های بزرگ پس از انفجار ابر نواختر می باشند. از آن جا که آن ها دارای آثار گرانشی بزرگ هستند و هم چنین غیر قابل دیدن هستند. (سیاه چاله ها حتی به نور هم اجازه فرار کردن نمی دهند ). بسیار بعید می نماید که آنها توجیه کننده ی ماده ی سیاه باشند. دلیل دوم این است که ممکن است ماده ی سیاه کلا نوع جدیدی از ماده باشد یا ماده ای فوق معمول باشد. ماده ی فوق معمول احتمالاً شامل ذرات زیر اتمی است. که دارای عملکرد ضعیفی بر روی ماده ی معمولی می باشد. و با نام WIMPS نامیده می شوند ( WIMP) مخفف ذرات دارای جرم زیاد با اثر متقابل ضعیف می باشد). 4- نوترینوها: ذرات زیر اتمی که با سرعتی نزدیک سرعت نور حرکت می کنند. اما دارای جرم کمی هستند. این ذرات احتمالاً مقدار کمی از ماده ی سیاه درون کهکشان ها را تشکیل می دهند. زیرا آن ها آن قدر سریع حرکت می کنند که می تواند حتی از نیروی کشش کهکشان فرار کند. اما آن ها ممکن است مقداری از ماده ی سیاه بین کهکشان ها را تشکیل دهند. بنابراین در این که آن ها بتواند مقدار زیادی از ماده ی سیاه را تشکیل بدهند. شک وجود دارد. 5- ذرات زیر اتمی جدید: ممکن است از این ذرات زیر اتمی تعداد زیادی وجود داشته باشند. بسیاری از آن ها از نظریه ی سوپر سیمتری (فوق تقارن) می اید که این نظریه تعداد ذرات مدل های استاندارد را دو برابر می کند. آن ها نسبتاً آهسته حرکت می کنند و نسبتاً سرد هستند.(بدین معنی که به وسیله ی مادون قرمز و تلسکوپ های اشعه ی ایکس قابل کشف نیستند.) فیزیک دانان فیزیک ذره به طور فعالانه در حال تلاش برای یافتن مدارکی برای چنین ذرات نظری هستند. تا ماده ی سیاه را توضیح دهند. 6- نوترالینو ( نوترینوهای سنگین.): نوترالینوها ذرات فرضی هستند که به نوترینوها شبیه هستند اما نسبت به آن ها سنگین تر و کندتر هستند. اگر چه این مواد تاکنون کشف نشده اند. اما کاندیدای پیشتازی برای ماده ی سیاه شگفت انگیز هستند. آکسیون ها ( Axions) ذراتی کوچک، بدون بار و دارای جرم کمی هستند (جرم آنها کمتر از یک میلیونیوم یک الکترون است). فوتینوها ( Photio) ذراتی شبیه به فوتون ها هستند، ولی دارای جرمی از 10 تا 100 برابر یک پروتون هستند. فوتینوها بدون بار هستند و اثر متقابل ضعیفی با ماده دارند. دانشمندان تخمین می زنند که ماده ی معمولی ممکن است 20 % از ماده ی سیاه در جهان را تشکیل دهد. کشف ماده ی سیاه مشکل ماده ی سیاه وقتی اتفاق اتفاد که ستاره شناسان شروع به مطالعه ی کهکشان ها همانند کهکشان خودمان کهکشان راه شیری نمودند. اگر ما به ساختار کهکشان راه شیری همان طور که از بیرون دیده می شود نگاه کنیم، اکثر ستاره های کهکشان راه شیری (که تعدادشان از صد میلیارد بیشتر است) در دایره ی کهکشانی قرار دارند. بیشتر ستارگان نزدیک مرکز دایره ی کهکشان و اطراف هسته و بر آمدگی (شکم) کهکشانی متمرکز شده اند. بالا و پایین صفحه ی دایره 10 الی 20 خوشه های کروی پراکنده وهم چنین یک منطقه ی بزرگ، گرد و تیره که هاله نام دارد، قرار دارند. در مطالعه ی کهکشان راه شیری، ستاره شناسان می خواستند که جرم ها و توزیع جرم ها درون کهکشان و خوشه های ستاره ای را اندازه بگیرند. اما شما نمی توانید چیزی به اندازه ی یک کهکشان را به دقت وزن کنید. شما باید جرم آن را با روش های دیگری اندازه بگیرید. یکی از روش ها، اندازه گیری چگالی نور، یا درخشندگی می باشد. درخشندگی به جرم یک ستاره مربوط است (هر چقدر درخشندگی بیشتر باشد، جرم ستاره نیز بیشتر است) از اندازه گیری درخشندگی ما می دانیم که حدود 15 میلیارد درخشندگی شبیه خورشید (این بدان معناست که جرم آن ها برابر خورشید است) بین مدار خورشید و مرکز کهکشان راه شیری وجود دارد. روش دیگر برای اندازه گیری جرم کهکشانی، از طریق چرخش دایره ی کهکشان (دیسک) می باشد. فرض کنید که کهکشان در حال چرخش همانند یک سی دی می باشد و شما در حال نگاه کردن به لبه ی آن هستید. درون کهکشان ستاره ها در فواصل مختلفی از مرکز واقع شده اند. برخی از این ستاره ها در حال دور شدن از ما هستند، این در حالی است که دیگران در حال نزدیک شدن به ما هستند. ما می توانیم سرعت و جهتی که ستارگان در آن حرکت می کنند را بوسیله ی اندازه گیری نوری که از آن ها می آید و با استفاده از اثر داپلر، اندازه بگیریم. پس از آن ما می توانیم تندی ستاره ها در فواصل مختلف از مرکز کهکشان را رسم کنیم تا به یک منحنی چرخش کهکشانی برسیم. منحنی چرخش درباره ی توزیع جرم درون کهکشان به ما اطلاع می دهد. اگر کهکشان همانند منظومه ی شمسی ما باشد، یعنی جایی که جرم در مرکز آن متمرکز شده است، آن گاه نیروی گرانش در نزدیک مرکز بیشتر خواهد بود. (نیروی گرانشی بر اثر فاصله کاهش می یابد). بنابراین اجسامی که به مرکز نزدیک هستند نسبت آن هایی که دورتر هستند با سرعت بیشتری می چرخند. بیشتر شبیه آن وقتی است که یک اسکیت بازی که در حال چرخش بر روی یخ است، هنگامی که دست هایش را به مرکز بدنش نزدیک تر می کند با بیشترین سرعت می چرخد. بنابراین انتظار داریم ستارگانی که به مرکز کهکشانی نزدیک هستند دارای تندی چرخشی بیشتری نسبت به آن هایی که دورتر هستند باشند. وهم چنین انتظار داریم که منحنی چرخش کهکشانی به عنوان تابعی از فاصله به صورت نمایی کاهش یابد. اثر داپلر شبیه زمانی که صدای بلند آژیر یک کامیون آتش نشانی، هنگامی که کامیون دور می شود کاهش می یابد، حرکت ستارگان نیز بر روی طول موج نوری که ما از آن ها دریافت می کنیم اثر می گذارد. این پدیده به نام اثر داپلر شناخته می شود. ما می توانیم اثر داپلر را بوسیله ی اندازه گیری خطوط در یک طیف ستاره ای و مقایسه ی آن با طیف یک لامپ معمولی اندازه گیری کنیم. میزان تغییر داپلر به ما می گوید که آن ستاره با چه سرعتی نسبت به ما در حال حرکت است علاوه بر این جهت تغییر داپلر می تواند جهت تغییر ستاره را به ما بگوید. اگر طیف یک ستاره به سمت انتهای آبی تغییر کند. ستاره در حال نزدیک شدن به ماست. اگر ستاره به سمت انتهای قرمز تغییر کند. ستاره در حال دور شدن از ما می باشد. کشف های جرم به نور هنگامی که ستاره شناسان منحنی چرخش کهکشانی را برای کهکشان راه شیری اندازه گرفتند. سرعت چرخشی به صورت نمایی با فاصله کاهش نیافت. در واقع افزایش یافت و سپس به یک مقدار تقریباً ثابت رسید. بنابراین آن ها نتیجه گرفتند که بیشتر جرم کهکشانی در لبه های کهکشان (در بیرون مدار خورشید و در فاصله 28 هزار سال نوری از مرکز ) یا در قسمت هاله قرار گرفته است. قسمت های بیرونی و قسمت های هاله کهکشان نور بسیار کمی منتشر می کند. بنابراین هر چه قدر جرم که در این مناطق باشد( که جرم زیادی هم هست) تاریک و بنابراین ماده ی تاریک است در واقع در کهکشان راه شیری بیش از 6 برابر ماده ی روشن ماده تاریک وجود دارد. این کشف درباره ی نرخ جرم به نور بالا برای کهکشان راه شیری کاملاً جدید نبود. در سال 1933 ستاره شناسی به نام ritz Zwicky از روش های مشابهی برای اندازه گیری جرم های درخشنده و جرم های چرخش کننده در خوشه های کهکشانی استفاده کرد.(خوشه های کهکشانی دسته های بزرگ کهکشان ها هستند که به دور یکدیگر می چرخند). او نرخ های جرم به نوری یافت که بالاتر از صد بودند. او این طور اظهار کرد که تفاوت بین جرم کل و جرم های درخشان باید ماده ی تاریک باشد. اکتشافات او توسط بیشتر ستاره شناسان چندان پذیرفته نشد. اما امروزه این نظریه که ماده ی تاریک وجود دارد، به طور کلی پذیرفته می شود. در دهه ی 1960 ستاره شناسی به نام مدار و بین منحنی چرخشی برای کهشکان آندرومدا ( M31) ساخت و الگویی شبیه آن چه که در کهکشان راه شیری مشاهده شده بود، پیدا کرد. او و همکارش کند فورد منحنی های چرخشی برای چندین کهکشان مارپیچی ساختند و فهمیدند که آن منحنی ها شبیه منحنی راه شیری می باشند. مفهوم تمام این نتایج به دو احتمال اشاره می کند: 1- چیزی در درک ما از گرانش و چرخش به صورت بنیادین غلط است. این چندان محتمل نبود چرا که قوانین نیوتون در طی قرن ها بارها مورد آزمایش قرار گرفته بودند. این قوانین در بیشتر شرایط کاربرد دارند. به جز شرایطی که در آن اجسام با سرعتی نزدیک به سرعت نور حرکت می کنند یا دارای گرانش بی نهایت هستند که در این مورد نظریه های نسبیت کلی و نسبیت خاص انیشتین مورد استفاده قرار می گیرد. 2- کهکشان ها و خوشه های کهکشانی باید دارای ماده ی تاریک بسیار بیشتری نسبت به ماده ی روشن باشند. ستاره شناسان می توانند ماده ی تاریک را بوسیله ی اشعه ی ایکسی که آن ها منتشر می کنند کشف کنند. در قسمت بعدی خواهیم فهمید که ماده ی سیاه چگونه می تواند نور را نیز خم کند. اشعه ی ایکس و خم کردن نور علاوه بر منحنی های چرخشی ستاره شناسان از مشاهدات اشعه ی ایکس برای تأیید جرم های بزرگ کهکشان ها و خوشه های کهکشانی استفاده کردند. هنگامی که گازها تا دماهای بالا داغ می شوند (میلیون ها درجه ی سانتی گراد) اشعه ی ایکس ساطع می کنند. هر چقدر ماده داغ تر باشد اشعه ی ایکس بیشتری ساطع می کند. بنابراین هنگامی که ستاره شناسان بوسیله ی تلسکوپ های اشعه ی ایکس به فضای میانی درون خوشه ای (فضایی که بین خوشه های کهکشانی وجود دارد )نگاه کردند، ابرهای بزرگی از گاز با دهها الی صدها میلیون درجه ی سیلسیوس کشف کردند. این ابرهای گازی برای تلسکوپ های نوری نامرئی بودند. هنگامی که ستاره شناسان جرم آن ها را از اندازه گیری دمایشان تخمین زدند، تأیید کردند که نرخ جرم به نور آن ها صد یا بالاتر است. چیزی که مدرک بیشتری برای ماده ی سیاه فراهم کرد. ماده ی سیاه نور را به صورت گرانشی خم می کند آلبرت انیشتین در نظریه ی کلی نسبیت خود نشان داد که اجسام با جرم زیاد می توانند فضا –زمان را بوسیله ی گرانش خود خم کنند. اجازه دهید به این پدیده بوسیله ی یک ابر خوشه ی کهکشانی دارای جرم بالا نگاه کنیم. ابر خوشه فضا - زمان (دستگاه چهاربعدی که سه بعد مربوط به فضا و یک بعد مربوط به زمان است ) اطراف خود را خم می کند. اشعه های نوری که از یک جسم دور در ماورای ابر خوشه سرچشمه گرفته اند، ازمیان فضا زمان خم شده عبور می کنند. هنگامی که آن ها عبور می کنند اشعه ی های نور خم می شوند و بر روی ناظر همگرا می شوند. بنابراین ابر خوشه همانند یک عدسی گرانشی بزرگ (شبیه یک عدسی نور) عمل می کند. تصویر واپیچیده از آن جسم دور دست بسته به شکل عدسی ها می تواند به سه روش ممکن ظاهر شود. 1- کره: تصویر به شکل حلقه ای از نور که با نام حلقه ی انیشتین شناخته می شود. به نظر می رسد. 2- مستطیل یا بیضی شکل: تصویر به چهار تصویر تقسیم می شود و به صورت یک صلیب که به نام صلیب انیشتین شناخته می شود. به نظر می آید. 3- خوشه: تصویر به شکل دسته ای از کمان ها و arclet دارای شکل موز به نظر می آید. با اندازه گیری زاویه ی خمش، ستاره شناسان می توانند جرم عدسی های گرانشی را محاسبه کنند ( هر چه قدر که خمش بیشتر باشد عدسی دارای جرم بیشتری است.) با استفاده از این روش ستاره شناسان تأیید کرده اند که خوشه های کهکشانی واقعاً جرم های بالایی دارند. همانند چیزی که توسط منحنی های چرخشی و تصاویر اشعه ی ایکس ثابت می شود. این جرم های زیاد فراتر از جرم اندازه گیری شده برای ماده ی درخشان هستند. ) به عبارت دیگر دارای نرخ بالای جرم به نور می باشند ) و مدرکی برای اثبات ماده ی سیاه فراهم می کند. Mond : دینامیک نیوتونی اصلاح شده در دهه 1980 یک فیزیک دان با نام میلگ روم پیشنهاد کرد که شاید ماده سیاه وجود نداشته باشد. او تصور می کرد که قانون دوم نیوتون برای حرکت (نیروی مساوی است با جرم ضرب در شتاب F=ma ) که یک قانون پایه ای فیزیک است باید در موارد حرکت های کهکشانی دوباره آزمایش شود. این می توانست یک تغییر بزرگ در روشی که ما با آن جهان را می فهمیم باشد، زیرا قانون دوم نیوتون اساس بسیاری از قوانین فیزیک را تشکیل می دهد. میلگروم پیشنهاد یک اصلاحیه در قانون دوم نیوتون را علامت اختصاری موند به انگلیسی را داد. این اصلاحیه یک ثابت ریاضی جدید به قانون دوم نیوتون اضافه می کند. موند مورد تشکیک بسیاری از ستاره شناسان و فیزیک دانان قرار گرفته است، چرا که به عنوان یک اصل اساسی فیزیک معرفی نشده است. اما به عنوان یک راه حل برای یک مسأله ی خاص محسوب می شود. هم چنین موند نمی تواند برای مدارک کشف شده در جهت ماده ی سیاه که برای آن ها از روش هایی که از قانون دوم نیوتون استفاده نکرده اند به حساب بیاید.( این روش ها همانند اشعه ی ایکس ستاره شناسی و عدسی های گرانشی می باشند.) علاوه بر آن فیزیک دانان اخیراً قانون دوم نیوتون را با شتابی تا حد متر بر مجذور ثانیه مورد آزمایش قرار دادند و گزارش دادند که هم چنان فرمول؛ نیرو برابر است با جرم ضرب درشتاب ( F=ma) بدون نیاز به اصلاحیه صحت دارد. سرنوشت موند هم چنان سؤال برانگیز و تحت اکتشاف است. ماده ی سیاه و سرنوشت جهان هنگامی که دو ستاره شناس به نام های مارگارت گلر و امیلیو فالکو محل کهکشان ها و خوشه های کهکشانی در جهان را ترسیم کردند، آشکار شد که این اجرام به صورت تصادفی توزیع نشده اند. در عوض آن ها در رشته های طولانی با یکدیگر انبوه شده اند (دیوارها) و بوسیله ی فضاهای خالی پراکنده شده اند که در نتیجه به جهان ساختاری شبیه تارعنکبوت داده اند. چنین ساختاری چگونه تشکیل شده چه چیزی آن را به این شکل نگه می دارد. نظریه ی انفجار بزرگ درباره ی تشکیل جهان بیان می کند که جهان اولیه یک انبساط بزرگ را تحمل کرد و جهان امروز نیز در حال انبساط است. تنها توجیه برای این نوع ساختار گرانش است که موجب می شود برخی از این کهکشان ها در دیوارها یا همان رشته ها کنار هم قرار بگیرند. برای گرانشی که این کهکشان ها را کنار هم نگه دارد باید مقادیرعظیمی از جرم، به خصوص جرم غیر قابل دیدن (یعنی ماده سیاه) باید باقی مانده باشند. درحقیقت شبیه سازی های ابر کامپیوترها برای تشکیل جهان نشان می دهدکه کهکشان ها، خوشه های کهکشانی و ساختارهای بزرگتر سرانجام می توانند از اجتماع ماده ی سیاه در جهان اولیه تشکیل شوند. بنابراین ممکن است ماده ی سیاه یک چسب مهم باشد که ساختار این جهان را در کنار یکدیگر نگه می دارد. یک سؤال برای تحقیقات آینده این است که آیا ماده سیاه همه ی کهکشان حتی دیواره های کهکشانی را نیز پر کرده است. در کنار ساختار دادن به جهان ماده ی سیاه ممکن است نقشی در سرنوشت جهان بازی می کند. جهان درحال انبساط است، اما آیا برای همیشه به انبساط ادامه می دهد. نهایتاً این گرانش است که سرنوشت انبساط را تعیین می کند و گرانش وابسته به جرم جهان است. به خصوص اینکه یک چگالی بحرانی از جرم در جهان به مقدار گرم برسانتی متر مکعب (برابر تعداد اتم های هیدروژن در یک باجه ی تلفن ) وجود دارد که این که چه چیزی اتفاق می افتد را تعیین می کند. جهان بسته: اگر چگالی واقعی جرم فراتر از چگالی بحرانی جرم باشد، جهان منبسط می شود، کند می شود. متوقف می شود و درون خود منقبض می شود تا به یک انقباض بزرگ برسد. جهان بحرانی یا جهان تخت: اگر چگالی واقعی جرم برابر چگالی بحرانی جرم باشد، جهان برای همیشه به انبساط ادامه می دهد. اما همان طور که زمان پیش رود؛ آهنگ انبساط کند و کندتر می شود. هر چیز در این جهان سرانجام سرد خواهد شد. جهان باز: اگر چگالی جرم واقعی کمتر از چگالی جرم بحرانی باشد، جهان بدون هیچ تغییری در نرخ انبساط به انبساط ادامه می دهد. اندازه گیری چگالی جرم باید شامل ماده ی سیاه و ماده ی روشن باشد، بنابراین مهم است که بدانیم چه مقدار ماده ی سیاه در جهان وجود دارد. مشاهدات اخیر از حرکت ابر نواخترهای دور دست پیشنهاد می کند که نرخ انبساط جهان در واقع در حال شتاب گیری است. چنین چیزی یک احتمال چهارم را مطرح می کند. جهانی در حال شتاب گیری که در آن کهکشان ها از یکدیگر نسبتاً سریع دور می شوند و جهان سرد و تاریک خواهد شد (سریع تر از جهان باز، اما تقریباً در حدود دهها میلیون سال) چیزی که موجب این شتاب می شود ناشناخته است اما به آن انرژی تاریک می گویند. انرژی تاریک حتی از ماده ی تاریک نیز اسرار آمیزتر است، اما باید مقدار زیادی از آن وجود داشته باشد تا برای شتاب جهان به حساب بیاید. تحقیقات جاری درکیهان شناسی بر روی حل این سؤالات متمرکز می باشد. ماهیت ماده ی سیاه چیست؟ چه مقدار ماده ی سیاه وجود دارد؟ توزیع دقیق ماده ی سیاه در کهکشان چگونه است؟ انرژی سیاه چیست؟ پاسخ به این سؤال ها فهم ما از منشأ، ساختار و سرنوشت جهان را بهبود می بخشد.

آرش رمضان زاده بازدید : 79 یکشنبه 03 دی 1391 نظرات (0)

مراحل انجام فعالیت : یک کلم قرمز تهیه کنید . کلم ها را با استفاده از چاقو به قطعات کوچک تر تبدیل کنید . کلم ها را در ظرفی بریزید و به آن اندازه آب را به ظرف بیفزایید که سر کلم ها را بپوشاند . حال ظرف را بر روی اجاق قرار دهید و اجازه دهید که به مدت ۱۵ دقیقه بجوشد . موراد ایمنی کار را هم در نظر بگیرید . پس از ۱۵ دقیقه اجاق را خاموش کرده و محتویات ظرف را از آبکش رد کنید . الان باید دست به کار شوید و فضای اطراف را جستجو کنید و هر ماده ای از قبیل سرکه ، جوش شیرین ، آبلیمو ، دوغ و ... و یا حتی مواد دارویی داخل یخچال را بر روی میز قرار دهید . پس از سرد شدن مایع چند لیوان هم اندازه انتخاب کنید و از نیمه کمتر از آب کلم قرمز پر کنید . این قسمت کار را به فرزندتان بسپارید و از او بخواهید مواد جمع آوری شده را به تک تک لیوان ها اضافه کند . این صحنه حتی برای خود شما هم هیجان آور خواهد بود . من تصویری از موادی که در خانه به لیوان ها اضافه کرده ام را برایتان آورده ام . امیدوارم که در شما شوق و انگیزه انجام دادن این فعالیت را زنده کند . آب کلم قرمز در حالت عادی به رنگ بنفش تیره است . که شما در لیوان شماره یک مشاهده می کنید . موادی را که به بقیه لیوان ها اضافه کرده ام به ترتیب اعداد عبارتند از : ۱ - آب کلم بدون هیچ گونه افزودنی ۲ - مایع پاک کننده اجاق گاز ۳ - قطره ی دارویی کلرید سدیم ۴ - سرکه ۵ - شامپو مخصوص فرش و موکت ۶ - آبلیموی تازه ۷ - دوغ من هر کدام از افزودنی ها را به اندازه یک قاشق غذاخوری اضافه کرده ام . پ ن ۱ : این آزمایش یکی از بهترین ازمایش هایی است که برای دانش آموزان مقطع دبیرستان برای شناسایی مواد اسیدی و بازی مورد استفاده قرار می گیرد . پ ن ۲ : به دلیل حجم بالای عکس ها مجبور شدم که از کیفیت خوب عکس ها صرف نظر کنم .

درباره ما
امید وارم لذت کاقی را از این وبلاگ ببرید نظر هم یادتون نره
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    پیوندهای روزانه
    آمار سایت
  • کل مطالب : 61
  • کل نظرات : 5
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 24
  • آی پی دیروز : 7
  • بازدید امروز : 71
  • باردید دیروز : 8
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 109
  • بازدید ماه : 87
  • بازدید سال : 1,263
  • بازدید کلی : 14,444
  • کدهای اختصاصی

    ابزار وبمستر

    ابزار هدایت به بالای صفحه

    ابزار رایگان وبلاگ